//
کد خبر: 479998

حکایت نتیجه لاف بیجا

داستان پیرزنی که به طمع دریافت جایزه‌ی قهرمانان جنگ، خود را شجاع جلوه می‌دهد

در زمانهاى قدیم از طرف ارتش حکومت وقت اعلام شد: هر کس از شجاعان میدان جنگ که شجاعت و دلاورى از خود نشان داده است ، در هر کجا هست بیاید و با آوردن مدارک ثبت نام نماید تا به او جایزه و مقام مناسب بدهیم .
پیرزنى این اعلام را شنید، چنان جایزه ، اشتیاق پیدا کرد، زره جنگى پوشید و کلاه جنگى بر سر نهاد و اشعارى را که جنگجویان قهرمان در میدان جنگ به عنوان رجز مى خوانند، یاد گرفت و تکرار کرد، پس از تمرینهاى لازم و آمادگى ظاهرى، با همان کلاه و لباس جنگى به مرکز اداره ثبت نام ارتش رفت، تا نامش را در لیست قهرمانان جنگ ثبت نماید.
مسئولان ارتش به او گفتند: براى امتحان، کلاه و لباس جنگى را از خود دور کن و در همین جا با یکى از شجاعان جنگجو پیکار کن، تا در این زور آزمائى، درجه توان و رشادت تو را بدست آوریم و براى ما آشکار گردد که تو سزاوار فلان جایزه هستى .
همین که کلاه و لباس جنگى را از تن آن پیرزن دور ساختند، دیدند یک پیرزنی آشکار شد، به او گفتند: تو با این قیافه به اینجا آمده اى تا شاه و امراى ارتش را مسخره کنى، اى نیرنگباز بد جنس باید، مجازات سخت گردى، به فرمان رئیس ارتش او را زیر پاى فیل افکندند تا مجازات گردد و لاف بیجا نزند، این است مثال و نتیجه کار متظاهران دروغین .