//
کد خبر: 480399

خیانت دردناک: دختری که او را مانند خواهرم دوست داشتم، با شوهرم رابطه داشت

باورم نمی شد دختری را که مانند خواهرم دوست داشتم و حتی برای ازدواجم از او مشاوره می گرفتم این گونه مانند ماری وحشتناک درون زندگی ام لانه کند و …

زن جوان که اشک ریزان سفره عقده هایش را در اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفا گشوده بود، درباره ماجرای تهمتی به رنگ حقیقت گفت:۱۹ساله بودم که با پنجمین خواستگارم به گفت وگو نشستم. آن روز مانند همیشه دخترخاله ام نیز به خانه ما آمده بود تا از نظراتش درباره خواستگارم استفاده کنم چراکه مریم دختری باهوش و چرب زبان بود که همواره از مشورت های او بهره می بردیم. با آن که مریم فقط یک سال از من بزرگ تر بود اما گویی کوله باری از تجربه داشت. خلاصه آن روز من در همان نگاه اول عاشق شهباز شدم و با خواسته هایش موافقت کردم. مریم نیز او را تایید کرد و مدعی بود، شهباز جوانی خوش قد و بالا و مهربان است. در همین حال خانواده شهباز هم مرا پسندیدند و بدین ترتیب من و او دوران شیرین نامزدی را آغاز کردیم.یک ماه بعد من در دانشگاه پذیرفته شدم و روزهای زیادی را با نامزدم به تفریح و خوشگذرانی می رفتیم و مدام در انتظار زنگ پایان درس بودم تا به دیدار شهباز بروم که در بیرون  از دانشگاه منتظر بود، در حالی که من روزهای زیبایی را می گذراندم ،دخترخاله ام نیز با اولین خواستگارش ازدواج کرد.

۳سال بعد من زندگی مشترکم را آغاز کردم و صاحب پسری زیبا شدم حالا آن قدر سرگرم خانه داری بودم که دیگر خبری از دخترخاله ام نداشتم اما از زمزمه های اطرافیانم احساس می کردم به زندگی من حسادت می کند و از شوهرش راضی نیست . خواهرم می گفت:مریم فقط به خاطر چشم و هم چشمی و حسادت زنانه به تو،ازدواج کرده  اما به شوهرش علاقه ای ندارد. از سوی دیگر نیز درگیری به خاطر ارثیه بین مادر وخاله ام موجب دلخوری مریم شده بود و دیگر خیلی به ندرت با خانواده ما رفت وآمد داشت.

خلاصه من همچنان درگیر زندگی خودم بودم که با به دنیا آمدن دخترم متوجه شدم رفتارهای شهباز به کلی تغییر کرده است و دیگر مانند گذشته به من ابراز علاقه نمی کند و با هر بهانه ای دعوا به راه می اندازد. رابطه عاطفی بین من و همسرم خیلی سرد شده بود که یک روز پیامک های عاشقانه زیادی را در گوشی همسرم دیدم و متوجه شدم که آن پیام ها از سوی مریم ارسال شده است، در حالی که دستانم از شدت نگرانی و استرس می لرزید با دخترخاله ام تماس گرفتم اما او همه چیز را انکار کرد و ادعا داشت که به او تهمت ناروا می زنم. با وجود این شوهرم که نمی توانست ماجرا را پنهان کند،حقیقت این پیام ها را فاش کرد و به این تهمت ها رنگ حقیقت داد. او گفت تحت تاثیر چرب زبانی وعشوه های مریم قرارگرفته اما با او ارتباط عاطفی ندارد، در عین حال من خودم را نیز مقصر این ماجرا می دانم چراکه آن قدر درگیر خودم و فرزندانم شدم که تقریبا از همسرم غفلت کردم .حالا هم با مشورت های مشاور کلانتری از تصمیم طلاق منصرف شده ام و قصد دارم شوهرم را به روزهای شیرین گذشته بازگردانم اما ای کاش…

با راهنمایی های تجربی سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد)شوهر این زن جوان نیز به دایره مددکاری اجتماعی دعوت شد و اقدامات مشاوره ای برای استحکام زندگی این زوج جوان ادامه یافت.

ماجرای واقعی  با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی