//
کد خبر: 480599

حکایت| پند عبرت‌آمیز صاحبدل درباره مرگ و زندگی

صاحب‌دلی وارد جمعی می‌شود و با سوالاتی ساده اما عمیق، جمع حاضر را به تفکر درباره زندگی و مرگ وادار می‌کند.

گویند صاحب‌دلی، وارد جمعی شد. حاضرین همه او را شناختند و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید. پذیرفت. کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشم‌ها به سوی او بود. مرد صاحب‌دل خطاب به جماعت گفت:

ای‌ مردم! هر کس‌ از شما که می‌داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخواست! گفت: ‌شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید!