//
کد خبر: 482155

دورهمی شبانه در غیاب صاحبخانه، فرصتی برای وسوسه شیطانی

هیچ گاه فکر نمی کردم در یک مهمانی ساده دچار چنین مخمصه ای شوم که برای مدتی حتی نتوانم به اطرافیانم اعتماد کنم. روزهای سختی را گذراندم به طوری که اگر تلاش پلیس نبود اکنون …

 زن جوانی که به دنبال دستگیری سارق طلاهایش وارد مرکز انتظامی شده بود ،درحالی که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید به بیان ماجرای یک مهمانی مختلط پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی گفت:در یک شرکت خصوصی مشغول کار هستم و با درآمدم آرام آرام مقادیری طلا برای خودم خریدم تا علاوه بر زینت های زنانه ،روزی که در تنگنای مالی قرارگرفتم از آن ها استفاده کنم اما به واسطه شغلی که دارم گاهی باید به استان های دیگر کشور نیز سفر کنم و امور مربوط به شرکت را انجام بدهم به همین دلیل حدود یک هفته قبل به یکی از استان های شمالی کشور رفتم و این سفر چندروزی طول کشید. در این میان برادر کوچک ترم که مجرد است به بهانه دورهمی شبانه،تعدادی از دوستانش را به یک مهمانی در منزل من دعوت کرده بود چراکه من هر بار به سفر می رفتم کلید منزل را در اختیار برادرم می گذاشتم تا شب ها درآن جا بخوابد و از منزلم مراقبت کند.

خلاصه در این مهمانی برخی از افراد با نامزدهایشان حضور داشتند و تقریبا این مهمانی شبانه به شب نشینی مختلط تبدیل شده بود ولی من از این ماجرا اطلاعی نداشتم. وقتی از سفر به خانه بازگشتم ،کمی به اوضاع مشکوک شدم چراکه برخی از لوازم خانه که کمتر مورد استفاده قرارمی گرفت جابه جا یا تمیز شده بودند. در این میان زمانی که به سراغ طلاهایم رفتم تا دستبند و انگشترم را بردارم تازه فهمیدم که هیچ قطعه ای از طلاهایم در جعبه جواهرات نیست.با نگرانی ابتدا با برادرم تماس گرفتم ولی او هم خیلی تعجب کرد و گفت:از طلاها خبری ندارد!هرجایی را که احتمال می دادم شاید درآن مکان گذاشته باشم با دقت بررسی کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. به ناچار با پلیس۱۱۰تماس گرفتم و ماجرای سرقت طلاهایم را که حدود۱۰۰گرم بود، گزارش دادم.هنگامی که افسران دایره تجسس کلانتری نجفی،تحقیقات میدانی خودشان را آغاز کردند، فرضیه سرقت قوت گرفت که در همین هنگام برادرم ماجرای مهمانی شبانه را فاش کرد. با این سرنخ،ماموران انتظامی درباره وضعیت اجتماعی مهمانان از برادرم پرسیدند تا این که او از جوان ۱۸ساله غریبه ای سخن به میان آورد که به همراه یکی از دوستانش به مهمانی آمده بود. در ادامه بررسی های نامحسوس ،ماموران متوجه شدند که پول زیادی در چند نوبت به حساب بانکی آن جوان ۱۸ساله واریز شده است.

بالاخره آنها«ساسان» را به کلانتری احضار کردند و مورد بازجویی قرار دادند. این جوان که ابتدا همه چیز را انکار می کرد در نهایت با دیدن اسناد پلیس،به سرقت طلاها اقرارکرد و گفت:وقتی در مهمانی متوجه جعبه جواهرات شدم وسوسه شیطانی به سراغم آمد به همین دلیل در یک فرصت مناسب وارد اتاق شدم و طلاها را سرقت کردم. روز بعد هم با یکی از دوستانم تماس گرفتم و به او گفتم مادرم قصد دارد مقداری از طلاهایش را بفروشد ولی کاغذ خرید آن ها را گم کرده است. او هم سهم واسطه گری خودش را برداشت وطلاها را به یکی از آشنایانش فروخت اما ای کاش …

با توجه به احتمال وقوع سرقت های دیگر با همین شیوه ،تحقیقات تخصصی با دستور سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری نجفی)در دایره تجسس آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی