کد خبر:
501208
حکایت دزد روزهدار و طواف کعبه
گاهی یک رفتار کوچک میتواند نقطهی آغاز تحولی بزرگ باشد.
عارفی گوید: روزی دزدان قافله ما را غارت کردند، پس نشستند و مشغول طعام خوردن شدند. یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد؛ به او گفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی شوی؟
گفت: من امروز روزه ام؛ گفتم: دزدی و روزه گرفتن عجب است.
گفت: ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود توبه نموده و با او آشنا شدم.
آن عارف می گوید سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از وی مشاهده کردم؛ رو به من کرد وگفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد ...