رازگشایی از جسد سوخته یک زن در جنگل های بندرگز ! / سمیرا نباید اعتماد می کرد !

بعد از ظهر سه‌شنبه 23 بهمن، مردی به پلیس شهرستان بندرگز مراجعه کرد و از ناپدید شدن مرموز همسرش خبر داد. او توضیح داد که همسرش مثل همیشه به محل کارش در کارخانه تولید لبنیات رفته بود و بعد از ظهر از آنجا خارج شده بود تا به خانه بازگردد، اما در مسیر ناپدید شده است.

با این گزارش، تحقیقات پلیس برای یافتن زن گمشده آغاز شد. بررسی‌ها نشان داد که زن جوان در کارخانه عمویش به‌عنوان آشپز مشغول به کار بوده و روز حادثه، بعد از تعطیل شدن کارخانه، سوار سرویس شده و به خانه برگشته است. اما در مسیر برای خرید شیرخشک کودک خود از سرویس پیاده شده و دیگر هیچ‌کس او را ندیده است. کارآگاهان به محل پیاده شدن زن مراجعه کردند و پس از بررسی دوربین‌های مداربسته، متوجه شدند که زن پس از خرید شیرخشک از داروخانه، در حال بازگشت به خانه بوده که ماشینی مقابلش توقف کرده و او سوار آن شده است. راننده این خودرو یکی از همکاران سابق زن بود. به دلیل آشنایی قبلی، زن به راحتی سوار ماشین او شده بود. با این اطلاعات، دستور بازداشت این مرد صادر شد و در نهایت، او در مخفیگاهش دستگیر شد.

مرد در بازجویی‌های اولیه اعتراف کرد که زن را با بهانه رساندن به خانه‌اش سوار خودرو کرده و سپس با تهدید، او را به جنگل‌های روستای وطنا در نزدیکی بندرگز برده است. پس از قتل زن، طلاهایش را سرقت کرده است. با اعترافات قاتل، تیمی از مأموران به جنگل‌ها رفتند و جسد سوخته زن را پس از 24 ساعت پیدا کرده و به پزشکی قانونی منتقل کردند.

یکی از اقوام مقتول درباره انگیزه قتل گفت: سمیرا زنی سخت‌کوش بود و برای گذران زندگی با همسرش کار می‌کرد. او در کارخانه عمویش به‌عنوان آشپز کار می‌کرد تا به خانواده‌اش لقمه حلالی برساند. قاتل، که پیش از این مدیر حسابداری کارخانه عموی سمیرا بوده، پس از اخراج از کارخانه به دلیل کارهای غیرقانونی، از عموی سمیرا کینه به دل گرفته بود. به گفته این فرد، قاتل که در وضعیت مالی دشواری قرار داشت، می‌دانست که سمیرا همیشه طلاهایی همراه دارد، بنابراین نقشه قتل و سرقت طلاهای او را کشیده بود. وی افزود: قاتل با این کار هم قصد انتقام از عموی سمیرا را داشت و هم برای سرقت طلاهای او. قتل سمیرا همه ما را شوکه کرد، مخصوصاً وقتی متوجه شدیم که قاتل بی‌رحمانه جسد او را به آتش کشیده است. سمیرا یک فرزند 6 ماهه داشت که حالا بی‌مادر مانده و هیچ‌کس نمی‌داند چگونه جای خالی مادرش را پر کند.