من در حالت غیرعادی بودم. مست بودم وگرنه چنین جنایتی نمیکردم!
سپیدهدم روز پنجشنبه ایاز قاتل مهناز دختر 11 ساله اهل کرج سرانجام به دار مجازات آویخته شد و به این ترتیب، پرونده یک جنایتکار جنسی برای همیشه بسته شد.
ایاز از 24 ساعت قبل به سلول انفرادی انتقال یافته و عملا فهمیده بود که فردا اعدام خواهد شد. او با هیچکس حرفی نمیزد و مرتبا غزل میخواند. ساعت 3 صبح به وی اطلاع دادند که آماده رفتن به پای چوبه دار باشد. 45 دقیقه بعد، به دفتر زندان آورده شد. همان لباس معمولی تنش بود و همچنان غزل میخواند که خودش را خونسرد نشان بدهد اما رنگش پریده بود و آشکارا میلرزید. در دفتر زندان پس از انجام تشریفات قانونی نظیر معاینه و ابلاغ حکم، قاضی از او خواست اگر وصیتی دارد بکند. ایاز با حالتی متشنج گفت: خانهای در گوهردشت کرج دارم که میدهم به پسر و دخترم. مبلغی پول در بانک کرج دارم که آن را هم به پسر و دخترم میدهم. نه بدهکارم و نه طلبکار. وسایلم در زادگاهم به زن اولم میرسد و وسایلم در اصفهان به زن دومم. مبلغی پول هم در بانک شعبه بازداشتگاه دارم (حدود شانزده هزار و پانصد تومان) که به مادر و خواهرم میرسد، جسدم را به زادگاهم ببرند و آنجا دفن کنند. دو دست لباس دارم که به مادر و خواهرم میرسد.
آخرین مصاحبه
در مراسم اعدام ایاز هیچ خبرنگاری اجازه حضور نداشت.به همین جهت چند سوال به یکی از ماموران داد تا در فرصت مناسب با ایاز مطرح کند و از او جواب بگیرد. خوشبختانه این مامور موفق شد با ایاز گفتوگو کند و سوال و جوابها را به این شرح به ما اطلاع دهد:
* مامور: حالا که با چوبه دار فقط چند قدم فاصله داری احساس پشیمانی میکنی یا نه؟
*ایاز: هر کسی وقتی جنایتی کرد پشیمان میشود. من در حالت غیرعادی بودم. مست بودم وگرنه چنین جنایتی نمیکردم!
*مامور: به نظر تو حکم عادلانه است یا خیر؟
*ایاز: نمیدانم، خدا دانا و عادل است ولی به هر حال من باید مجازات میشدم.
*مامور: در این لحظه چه آرزویی داری؟
*ایاز: دلم میخواست خواهر و مادرم اینجا بودند ولی افسوس که هیچ کس به یاد من نیست...
*مامور: چه توصیهای میکنی؟
*ایاز: جوان ها باید در حالت مستی هم بتوانند خودشان را کنترل کنند و دستشان را بخون بیگناه آلوده نکنند.
ترس شدید
در این هنگام قاضی از ایاز پرسید:
مایلی نماز بخوانی
ایاز درحالی که بشدت میلرزید گفت:
بله.
و بعد همانجا تیمم کرد و نماز خواند. بعد سیگار خواست که داده شد و یک فنجان چای هم برایش آوردند. ایاز تند و تند به سیگار پک میزد و فنجان در دستش میلرزید.
حدود ساعت 4:20 صبح ایاز پای چوبه دار برده شد درحالی که همچنان غزل میخواند تا خودش را کنترل کند و خونسرد نشان بدهد در این ساعت طناب دار برگردنش آویخته شد و او را بالا کشیدند. جسد حدود نیم ساعت بالای دار بود تا پایین آورده شد و پزشک قانونی آنرا مورد معاینه قرار داد تا از قطعی بودن مرگ ایاز اطمینان شود. جسد آنگاه به پزشکی قانونی برده شد تا تحویل بستگانش داده شود.
در یکی از روزهای هفته آخر اردیبهشت ماه سال 1355(دو سال قبل از اعدام) در گوهردشت کرج، ناگهان مادر مهناز دخترک 11 ساله و دانش آموز کلاس دبستان از غیبت دخترش احساس نگرانی می کند. مهناز از مدرسه برگشته ولی وقتی دیده بود مادر در خانه نیست ظاهرا از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته بود. مادر وقتی از غیبت ناگهانی دختر مطلع می شود به جستجوی او می پردازد. ایاز جوانی که با دستفروشی زندگی میکند همسایه دیوار به دیوار مهناز است. او با همسر و سه فرزندش در این خانه زندگی می کند. مادر به این خانه مراجعه می کند و از ایاز سراغ دخترش را می گیرد اما ایاز منکر دیدن مهناز می شود درحالی که در همان لحظات کوتاه، او دخترک معصوم را به بهانهای داخل خانه اش کشانده بزور او را به زیر زمین خانه اش برده، او را در کمال قساوت و بیرحمی مورد تجاوز قرار داده بود، بعدهم کشته و جسدش را در باغچه حیاط دفن کرده و حتی زیر زمین را هم با شیلنگ شسته که آثار خون دخترک معصوم بر کف و دیوار زیر زمین باقی نماند. ایاز این موضوع را پس از 19ماه فرار و دستگیری در روستای زادگاهش برای خبرنگاران فاش کرد و افزود که در همان لحظه که مادر مهناز در زد و سراغ دخترش را گرفت من جسدش را بغل کرده و پشت در مخفی کرده بودم و میخواستم جائی دفن کنم...
بانعکاس ماجرا، از آنجا که برای اولین بار یک جنایت جنسی به این صورت اتفاق می افتاد یکی از خوانندگان خیرخواه مجله ده هزار تومان جایزه برای یابنده ایاز در نظر گرفت و موضوع در مجله چاپ شد و بدنبال او، دهها هنرمند، کاسب، خانه دار، مقادیر زیادی اشیاء گرانبها و وجه نقد در اختیار مجله گذاشتند که به یابنده ایاز داده شود بطوریکه میزان هدایای نقدی و جنسی مردم به بیش از یک میلیون ریال در آن زمان رسید و این هم برای اولین بار در تاریخ مطبوعات ایران بود که مردم داوطلبانه برای دستگیری یک جنایتکار جنسی پول و اشیاء قیمتی می دادند.
سرانجام بدام افتاد
بهر حال مجله تا پایان سال 1355 مرتبا میزان جوایز را اعلام کرده و چون اثری از ایاز بدست نیامد جوایز را به صاحبان آنها برگرداند اما خبرنگاران همچنان در تعقیب موضوع بودند تا اواخر سال گذشته که مطلع شدند ایاز شبانه در اطراف روستا دستگیر شده است. بیدرنگ به آن محل رفتند و ضمن ملاقات با ایاز در زندان گزارشی در این باره تهیه کردند. ایاز در بازجوئیهای مقدماتی به همه چیز اعتراف مرد و جالب آنکه وقتی این اعترافات در مجله چاپ شد معلوم گردید که او در طول فرار، مدتی هم در اصفهان بوده و در آنجا با دختری از اهالی دزفول که 17 سال بیشتر ندارد بطور غیرقانونی و با شناسنامه جعلی ازدواج کرده درحالی که دختر مطلقا اطلاع نداشته که با یک جنایتکار جنسی پیوند زناشویی بسته است. این زن جوان هم بدنبال انعکاس موضوع در مجله جوانان علیه شوهرش شکایتی تسلیم مقامات قضائی کرد.
اعدام سزای جنایتکار جنسی
بازجوئی از ایاز در فروردین ماه امسال خاتمه یافت و محاکمه ایاز در دادگاه جنائی آغاز گردید. در جریان دادرسی قاتل سنگدل چندین بار کوشید که رضایت خانواده مقتول را بدست آورد و از مجازات سنگین رهائی یابد اما پدر و مادر مهناز اعلام کردند که نه فقط بخاطر فرزند ناکام خود، بلکه برای ریشه کن کردن جنایات مشابه از دادن رضایت خودداری میکنند. بهرحال محاکمه ایاز در عرض چند روز خاتمه یافت و سرانجام به اعدام محکوم شد و ...