وقتی فرزاد از پشت شمشادهای پارک بیرون آمد، شوکه شدم چون او شوهرم بود!
اگر آن روز که عشق «مهرزاد» چشمانم را کور کرده بود و چیزی جز او نمی دیدم، پدر و مادرم در برابر یکه تازی و خودخواهی های من، مقاومت می کردند، امروز این گونه آواره و بدبخت نبودم.
اگر چه در بروز سیه روزی های زندگی، خودم مقصر اصلی هستم، اما آن زمان که درگیر عشق خیابانی شدم، نباید پدر و مادرم به حرف های پوچ من اعتنا می کردند چراکه من بر اثر هیجانات دوران جوانی فکر می کردم زندگی واقعی هم مانند فیلم های هندی است و من می توانم قهرمان نجات یک فرد از دام خلاف باشم و ...
زن 19ساله در حالی که نوزادان دوقلویش را در آغوش می فشرد، اشک هایش را پاک کرد و در بیان ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: سه سال قبل وقتی در پارک با دوستم قدم می زدیم، نگاه جوانی که از پشت شمشادها بیرون آمد، توجهم را به خود جلب کرد. همین نگاه موجب شد تا من درگیر یک عشق خیابانی شوم. «مهرزاد»آن قدر با حرف های عاشقانه اش مرا تحت تأثیر قرار داده بود که احساس می کردم تنها در کنار او خوشبخت می شوم. اگرچه او جوانی بیکار و بی پول بود اما پدرش وضعیت مالی مناسبی داشت. وقتی موضوع خواستگاری مهرزاد را مطرح کردم، پدرم بعد از تحقیق کوتاهی درباره او، به شدت با این ازدواج مخالفت کرد و گفت: او سابقه اعتیاد دارد و به درد زندگی با تو نمی خورد. اما من که احساس می کردم همانند قهرمان های فیلم ها می توانم او را از این وضعیت نجات بدهم، به لجبازی با پدر و مادرم پرداختم، تا این که آن ها مجبور شدند با ازدواج ما موافقت کنند. زمان می گذشت و من همه تلاشم را به کار گرفته بودم تا «مهرزاد» به دنبال اعتیاد نرود. ولی او اهل کار و زندگی نبود و به مفت خوری عادت داشت. این در حالی بود که من صاحب فرزندان دوقلو شده بودم و نمی توانستم او را همانند گذشته از دوستان معتادش دور نگه دارم. زمانی فهمیدم همه تلاش های من بی فایده بوده که دریافتم همسرم هیچ گاه اعتیادش را ترک نکرده و آن روز هم که از پشت شمشادها بیرون آمد، در حال استعمال شیشه بوده است.
تصمیم گرفتم مهرزاد را به مرکز ترک اعتیاد ببرم ، به همین دلیل برای گرفتن مقداری پول نزد پدرشوهرم رفتم ولی برخلاف انتظارم او مرا از منزلش بیرون کرد و گفت آن روز که عاشق شده بودی باید به این روزها فکر می کردی!
در حالی که نمی توانستم هزینه های زندگی را تأمین کنم، شرمنده و خجالت زده نزد پدرم بازگشتم و از همسرم به دلیل نپرداختن نفقه شکایت کردم تا شاید در زندان اعتیادش را کنار بگذارد. وقتی «مهرزاد» دستگیر شد، من هم به همراه او وارد اتاق دادگاه شدم. در این هنگام قاضی دادگاه با دیدن «مهرزاد» گفت: تو با این همه سابقه خلافکاری هنوز توبه نکرده ای؟ آنجا بود که فهمیدم «مهرزاد» علاوه بر اعتیاد، سوابق سرقت و زورگیری نیز دارد، از قهرمان بازی های خودم پشیمانم هستم.