روایتی جالب درباره امام سجاد (ع)
مردی روبروی امام سجاد علیهالسلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردم را از شرتان آسوده و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز کرد. امام(ع) نیز با استناد با آیاتی از قرآن او را توبه داد.
کاروان اسرای کربلا زمانی که با شام رسید، با حوادث متعددی روبرو شد. در یکی از این وقایع مردی روبروی امام سجاد علیهالسلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردم را از شرتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز کرد.
امام سجاد علیهالسلام ساکت ماند تا مرد شامی آنچه در دل داشت بیرون ریخت. آنگاه امام(ع) از او پرسید: ای مرد شامی آیا قرآن خواندهای؟ مرد شامی گفت: بله. امام سجاد(ع) فرمود: این آیه را خواندهای؟ «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی؛ بگو بر رسالت مزدی از شما نمیخواهم مگر دوستی با نزدیکان من. مرد شامی گفت: بله. حضرت فرمود: و این آیه را خواندی؟ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ؛ و حق خویشاوندان را بده.» مرد شامی گفت: بله. امام سجاد علیهالسلام فرمود: و این آیه را «إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ البَیْتِ ویُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؛ همانا خدا میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنی.
ای شیخ این آیهها در حق ما نازل شده است. ماییم، ذوی القربی، ماییم اهلبیت مطهر از رجس و آلودگی. آن مرد دانست آنچه که درباره این اسیران شنیده درست نیست. و گفت: خدایا من از بغضی که از اینان در دل داشتم به تو توبه میکنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم.» (لهوف ص 211، مقتل خارزمی ج2، ص61)
در این محاوره امام سجاد(ع) با مرد شامی این نکته حائز اهمیت است که معاویه(لعنةالله علیه) طی حکومتی که بر اهل شام داشت، آنچنان حصر رسانهای انجام داده بود که حتی پیران آنها از اهلبیت(ع) شناخت کافی و لازم را نداشتند؛ همچنین معاویه که نزدیک به چهل سال بر شام و حومه آن سلطنت کرد، اهالی شام را دشمن اهلبیت(ع) تربیت کرده بود. از سوی دیگر اهالی شام تازه مسلمان بودند و از روزی که از مسیحیت به اسلام گرویده بودند، جز خاندان ابوسفیان و دست نشاندههای آنان که در این منطقه حکومت میکردند، کسی را نمیشناختند. لذا اسلام مردم شام، اسلامی بود که بنیامیه به آنها آموخته بودند. از این رو سختترین اوقات اسرای کاروان امام حسین(ع) در شام گذشت.
از این روز یزید ملعون که فرزند معاویه بود، از این جریان با خبر بود، لذا به عبیدالله دستور داد اسرا را از شام عبور دهند. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر کرد؛ طبری مینویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان حسین(ع) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(ع) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».
اهلبیت(ع) در این اختناق سیاسی و اجتماعی بود که با خطبههای خود قلبهای منجمد شده و پر از حقد و کینه به خاندان وحی را تا حدودی جلا دادند.