//
کد خبر: 54416

آشنایی با پسرهای پولدار در جشن تولد ، من و دختر عمویم را به تباهی کشاند

جنگ و جدل پدر و مادرم تمامی نداشت. هر موقع دعوایشان می‌شد، به اتاقم می‌رفتم و در لاک تنهایی‌ام فرو می‌رفتم. یک روز با دخترعمویم درد دل کردم. البته او از مشکلات خانۀ ما مطلع بود و همیشه مسخره‌ام می‌کرد و می‌گفت «خیلی ساده‌ای که خودت را درگیر این مشکلات پدر و مادرت می‌کنی.». دختر عمویم با پسری در ارتباط بود. یک شب که خانۀ عمویم رفته بودم پیامک‌های عاشقانۀ این پسر را نشانم داد.

مدتی گذشت. بیشتر به خانۀ عمویم می‌رفتم و مادرم خیالش راحت بود که خانۀ آن‌ها هستم. از طریق پسر موردعلاقۀ دخترعمویم با پسری آشنا شدم. مدتی گذشت و من هم مثل دخترعمویم برای خودم سرگرمی کثیفی از طریق گوشی تلفن همراه درست کرده بودم.

 

یک روز هم با دختر‌عمویم به جشن تولدی رفتم که در یک باغ برگزار شده بود. دوست‌‌پسر او و پسر موردعلاقۀ من هم آنجا بودند. برای اولین‌بار این پسر را می‌دیدم. دخترعمویم می‌گفت «پسر پول‌داری است و، اگر خودت را در دلش جا بدهی، ازدواج موفقی خواهی داشت.». با شنیدن این حرف‌ها خام شدم و می‌خواستم کاری کنم که به رؤیاهای کذایی‌ام برسم. برای همین، وقتی سیگار تعارفم کرد، کم نیاوردم و یک نخ دود کردم.

 

دیدارهای ما بیشتر شد و نتیجه‌اش به اعتیاد من انجامید. پدر و مادرم فهمیدند چه بلایی سرم آمده است. از ترس فرار Escape کردم و خانۀ زنی رفتم که چند بار از او مواد‌ مخدر خریده‌ بودم. پدر و مادرم موضوع را به پلیس Police اعلام کردند و مأموران کلانتری۴۳ رد مرا زدند. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به همین سادگی سرنوشتم را با دست خودم به تباهی بکشانم. البته وضعیت دخترعمویم نیز تعریفی ندارد اگرچه او فقط به سیگار اعتیاد دارد و مثل من معتاد Addicted نشده است.

 

منبع: رکنا