//
کد خبر: 61875

یک‌ماه فرصت داریم به داد «روان» حادثه‌دیدگان برسیم

«این که تا یک ماه پس از سانحه باید به داد روان سانحه دیدگان رسید، یعنی وقت زیادی نداریم برای آن که از بروز مشکلات اعصاب و روان در آینده جلوگیری کنیم. حال آن که طبق آمارها، چیزی حدود ۴۰ درصد افراد جامعه دچار مشکلات روانی مزمن هستند و در حالت عادی بیش از ۶۰ درصد شهروندان ایرانی با یکی از نمودهای استرس و افسردگی مواجهند. بنابراین برای مضاعف نشدن همه اینها و تبدیل نشدن یک حادثه غم‌انگیز ملی به تروما یا غم اجتماعی باید هرچه زودتر آستین‌ها را بالا زد.»

«بعضی‌ها واقعیت را انکار می‌کردند. تصورشان این بود که هیچ چیز اطراف‌شان واقعی نیست و اتفاقاتی که در حال وقوع است، واقعیت ندارد؛ درست مثل خواب. بعضی‌های دیگر دچار فراموشی شده بودند. اصلاً یادشان نمی‌آمد چه اتفاقی افتاده. از دیگران می‌پرسیدند چه شده و وقتی خبر زلزله را می‌شنیدند، تعجب می‌کردند. انگار آن شب به کل از زندگی‌شان پاک شده بود. بعضی‌ها هم ترس شدیدی داشتند از این که اتفاق، دوباره رخ دهد؛ با همان شدت و جزئیات.»

 

اینها شاید از نظر یک فرد عادی، عجیب و غیر قابل قبول به نظر برسد اما یک روانپزشک خوب می‌داند این عوارض به چه دلیل ایجاد شده و چگونه باید به رفع آن اقدام کرد؛ اقدامی که اگر زود انجام نشود، منجر به بروز فاجعه‌ای دیگر در میان قربانیان زلزله خواهد شد.

 

دکتر مائده پرویزی، رزیدنت روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی که بعد از زلزله کرمانشاه در سر پل ذهاب حضور داشته، می‌گوید: «به طور کل نه تنها زلزله بلکه هر حادثه ناگواری که برای فرد اتفاق می‌افتد، می‌تواند تنش روانی ایجاد کند و تا مدت‌ها در ذهن باقی بماند و زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار دهد. طیفی از واکنش‌های روانی هستند که در اثر سوانح و اتفاقات ناگوار در افراد به وجود می‌آیند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که ۵۰ درصد از بازماندگان دچار عوارض روانی می‌شوند. این عوارض می‌تواند شامل اختلال استرس حاد، اختلال استرس پس از سانحه و اختلال اضطرابی و حمله‌های هراس باشد. اختلال استرس حاد، بیشترین اختلالی است که پس از سانحه در افراد ایجاد می‌شود و نشانه‌هایی از جمله کرختی، بی‌تفاوتی و دریافت نکردن واقعیت دارد. ما در سر پل ذهاب با افرادی مواجه بودیم که تصور می‌کردند هیچ چیز اطراف‌شان واقعی نیست. بعضی‌ها دچار فراموشی شده بودند و خیلی‌ها هم می‌ترسیدند اتفاق، دوباره رخ دهد. اگر ما تا یک ماه به داد این افراد نرسیم، اختلال استرس حاد تبدیل به اختلال پس از سانحه می‌شود. در واقع اختلال، مزمن می‌شود. دقیقاً مشابه آن چه در جانبازان اعصاب و روان مشاهده می‌شود و ما پس از جنگ تجربه کرده‌ایم.»

 

اختلال پس از سانحه با توجه به عوارضی که ایجاد می‌کند، آن قدر اهمیت دارد که برای جلوگیری از ایجاد آن گروهی از روانپزشکان و روانکاوان را بسیج کرد که به یاری مصیبت‌دیدگان بپردازند.

 

بگذارید اول علائم این نوع اختلال را بشناسیم. به گفته دکتر پرویزی، از جمله علائم اختلال پس از سانحه این است که فرد همواره احساس می‌کند دوباره قرار است همان اتفاق رخ دهد، تصاویر ذهنی‌اش مرتب تکرار می‌شوند، از مکان‌هایی که سانحه را برایش تداعی می‌کند، دوری می‌کند، دوست ندارد درباره سانحه حرف بزند و در کل حالت گوش به زنگی دائم دارد. این افراد برای خواب مشکل دارند و مرتب کابوس می‌بینند: «به جز این دو نوع اختلال، واکنش‌های سوگ خیلی پیچیده هم داریم که با احساس غم و اندوه، اختلال خواب، احساس پوچی و افکار خودکشی همراه است که همه اینها ممکن است بعد از بلایای طبیعی اتفاق بیفتد. خوب است بدانید که کودکان و سالمندان، بیشتر مستعد تنش‌های روانی هستند، همین طور کسانی که مشکلات مزمن طبی دارند. اینها گروه‌های هدف ما هستند که حمایت از آنها باید بیشتر باشد. بر همین اساس هم هست که تیم حمایت روانی متشکل از روانپزشکان، روانکاوان و روان‌پرستاران بعد از حادثه تشکیل می‌شود که طبق پروتکل استاندارد وزارت بهداشت به آسیب‌دیدگان کمک می‌کنند. در سانحه زلزله کرمانشاه هم ما کنار بیمارستان سر پل ذهاب، در بیمارستان صحرایی به امدادرسانی پرداختیم. اصل کار تا یک ماه است اما باید توجه داشته باشیم که اختلال در بعضی افراد بعد از یک ماه مزمن می‌شود. هدف ما این نیست که کاری کنیم افراد سانحه را فراموش کنند بلکه باید به آنها توانایی بدهیم که عواطف‌شان را پس از سانحه کنترل کنند.»

 

دکتر ماندانا حق‌شناس، رزیدنت روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران نیز می‌گوید: «بیمارستانی که قرار بود به آنجا برویم، در واقع یک بیمارستان صحرایی بود که در حیاط بیمارستان تخریب شده سر پل‌ ذهاب بر پا شده بود؛ بیمارستانی شامل چند چادر که چادر روانپزشکی یکی از آنها بود. چادر روانپزشکی از روز اول پس از زلزله به همت همکارانی از دانشگاه بهزیستی و روانپزشکان سر پل ‌ذهاب برقرار شده بود. تعداد مراجعان در روز ششم حداقل ٤٠ نفر بود که به گفته روانپزشک ثابت بیمارستان سر پل‌ ذهاب که هر روز آنجا حضور داشت، نسبت به روزهای قبل بیشتر شده بود.البته جای چادر نورولوژی در این میان خالی بود زیرا چند نفر از بیماران که شکایت‌هایی مرتبط با نورولوژی داشتند به روال اشتباهی که اغلب اتفاق می‌افتد به روانپزشک مراجعه می‌کردند. وضعیت روانی بسیاری از مراجعان همان طور که انتظار می‌رفت، نامناسب و نیازمند مداخله بود. باید این نکته را در نظر می‌گرفتیم که اغلب مراجعان کسی از عزیزان‌شان را از دست نداده بودند و این مسأله به این معنی بود که جمعیت بدحال‌تری وجود دارد که دور از چشمان ما هستند. مسأله آزاردهنده در این میان، آگاه نبودن از نیاز به حضور تیم روانپزشکی بود به گونه‌ای که برپایی چادر روانپزشکی در ابتدا با چانه‌زنی‌هایی انجام شد و در ابتدا مخالفت‌هایی علیه آن وجود داشت.»

 

مسلماً تهیه نیازهای فوری سانحه‌دیدگان، بر هر کار دیگری اولویت دارد، چنانچه دکتر پرویزی هم بر این نکته تأکید می‌کند و می‌گوید: «مهم است که تلاش شود نیازهای فوری سانحه‌دیدگان خیلی زود برطرف شود؛ چرا که بررسی‌ها نشان داده سانحه‌دیدگانی که نیازهای فوری‌شان همان ابتدا برآورده می‌شود، حس امنیت دارند و استرس‌شان کاهش پیدا می‌کند. ما برای ارائه خدمات روان‌درمانی در سر پل ذهاب چادر خصوصی تدارک دیدیم که مردم آنجا بتوانند راحت با روانپزشک صحبت کنند و تنش روانی‌شان کم شود. همچنین چادری مخصوص برای کودکان فراهم شد که در آنجا با حضور روانپزشک بازی کنند و نقاشی بکشند.»

 

پرویزی به نکته‌ای مهم اشاره می‌کند: «کار مهمی که در این گونه سوانح باید انجام شود، این است که افراد نسبت به حادثه و کارهایی که باید انجام دهند، اطلاعات پیدا کنند که این فقط مختص تیم روان درمانی نیست و آموزش همه نیروهای امدادی مهم است. ما تلاش کردیم از نیروهای بومی که به فرهنگ و زبان منطقه آشنا باشند استفاده کنیم چون در این صورت ارتباط درمانی بهتری برقرار می‌شود. سانحه‌دیدگان خیلی راحت‌تر با افراد کُردزبان ارتباط برقرار می‌کردند و ما به حضور افراد بومی در کنارمان نیاز داشتیم. غربالگری افراد هم خیلی مهم است تا گروه‌های درمانی تشکیل شود. مثلاً افرادی که خانواده‌شان را از دست داده‌اند در یک گروه قرار گیرند تا تخلیه روانی شوند. در اینجا باید به نکته دیگری هم اشاره کنم. تجربه‌ای که ما در سانحه اخیر داشتیم این بود که باید حمایت روانی از امدادگران صورت گیرد. فشار روانی روی امدادگران خیلی بالا بود. اجساد زیادی را از زیر آوار خارج می‌کردند و متأسفانه تعدادی از امدادگران در این سانحه دچار فرسودگی روانی شدند. بنابراین توصیه می‌شود نیروهای امدادی با برنامه‌ریزی و به صورت شیفتی کار کنند و کارشان متناسب با توانایی‌شان باشد. ما البته ویزیت خود نیروهای امدادی را هم انجام می‌دادیم. نکته دیگر این که باید خدمات روانی به صورت سیار هم ارائه شود چون افرادی که در روستاها هستند و از مراکز فاصله دارند، معمولاً برای استفاده از خدمات روان‌درمانی مراجعه نمی‌کنند.»

 

این که تا یک ماه پس از سانحه باید به داد روان سانحه دیدگان رسید، یعنی وقت زیادی نداریم برای آن که از بروز مشکلات اعصاب و روان در آینده جلوگیری کنیم. حال آن که طبق آمارها، چیزی حدود ۴۰ درصد افراد جامعه دچار مشکلات روانی مزمن هستند و در حالت عادی بیش از ۶۰ درصد شهروندان ایرانی با یکی از نمودهای استرس و افسردگی مواجهند. بنابراین برای مضاعف نشدن همه اینها و تبدیل نشدن یک حادثه غم‌انگیز ملی به تروما یا غم اجتماعی باید هرچه زودتر آستین‌ها را بالا زد.»

 

منبع: بهداشت نیوز