به بهانه اخراج خبرنگاری که منجر به استعفای سردبیر و جمعی از اعضای تحریریه شد
خبر اخراج خبرنگار همدلی و استعفای سردبیر و سپس تحریریه این روزنامه از سویی مرا در بهت فرو میبرد و از سوی دیگر احساس امید را در من زنده میکند.
خبر اخراج خبرنگار همدلی و استعفای سردبیر و سپس تحریریه این روزنامه از سویی مرا در بهت فرو میبرد و از سوی دیگر احساس امید را در من زنده میکند.
شوکه میشوم. چون به عنوان یک مخاطب با خود فکر میکنم؛ در روزهایی که همدلی در قالب یک رسانه اصلاحطلب بیش از هر زمان دیگر در راستای رسالتش قدم بر میدارد و شهامتی مثال زدنی در انتشار اخبار و گزارشهای مردمی به خرج میدهد، چرا باید به چنین سرنوشتی دچار شود؟
در چند ماه گذشته بارها شنیده بودیم که بهبود وضعیت همدلی، ریشه در حضور مردی به اسم مسعود رفیعیطالقانی دارد که در مقام سردبیری از ایدههای نو استقبال میکند و از نقد هر گروه و دستهای ترسی به دل راه نمیدهد.
این روند ادامه داشت تا اینکه در کمال ناباوری خبر استعفای دستهجمعی تحریریه همدلی را میشنوی. شوک و بهت تو را فرا میگیرد.
داستان را که پیگیر میشوی، میفهمی ماجرا ریشه در اخراج یکی از باسابقهترین و پرتلاشترین روزنامهنگاران همدلی به اسم آساره کیانی دارد.
اخراجی که منجر به استعفای سردبیر روزنامه و به تبع آن جمعی از اعضای تحریریه میشود.
ناراحت میشوی و افسوس میخوری از سرنوشت همدلی. اما احساس غرور میکنی و از ته دل دست مریزاد و خدا قوت و راهت روشن میگویی به آساره کیانی که نوشتن را عاشقی میکند و به مسعود رفیعی طالقانی که در برابر آنچه که به زعم خویش ناحق پنداشته، قد علم کرده و زیر بار ظلم نمیرود. میایستد پشت به پشت خبرنگارش تا همه هم صنفانش را به فکر وا دارد.
در روزگاری که عمده سردبیران، مدیران مسئول روزنامهها و مدیران عامل خبرگزاریها، خبرنگار و روزنامهنگار را ابزاری برای قدرتگیری و ثروت اندوزی خود میدانند و رشد و ترقی خبرنگار را تهدیدی برای خود فرض میکنند، در شرایطی که مدیران رسانهها، رسانه را تجارت خانه میپندارند، و در این سیستم معیوب و بیمار، غالباً سردبیرها تبدیل به موجوداتی بله قربانگو میشوند و توان دفاع از دیدگاه خود یا خبرنگار زیر مجموعه خود را ندارند؛ کار سردبیر همدلی کاری است ستودنی.
باشد که باقی خبرنگاران، دبیران و سردبیران با عزت نفس از حیثیت فکری و کاری خویش دفاع کرده و اجازه سیطره مدیران کم دانش را به خود ندهند.