//
کد خبر: 66050

نوعروس2 ماهه بودم که دختری گفت از شوهرم باردار بوده و ..! / ناچار شدم دختر 5 ساله فرزاد را هم قبل کنم!

با آن که همه اطرافیانم می دانستند، من در ماجرای طلاق از همسرم، هیچ تقصیری نداشتم اما باز هم نمی توانستم کنایه ها و زخم زبان های دیگران را تحمل کنم چرا که طلاق در خانواده ما سابقه نداشت و همه فامیل طلاق را پدیده ای زشت و ناپسند می دانستند. با این وجود من خوشحال بودم که قبل از آغاز زندگی مشترک پی به فریب کاری ها و حیله گری های نامزدم بردم واز او طلاق گرفتم. البته اگر خانواده ام موضوع تحقیق درباره نامزدم را جدی می گرفتند شاید امروز مهر طلاق بر شناسنامه ام خودنمایی نمی کرد و ...

دختر 21 ساله در حالی که رای غیابی طلاق را در دست داشت و بیان می کرد نمی دانم چرا سرنوشت من همواره به روزهای سیاه گره می خورد، در راهروی دادگاه به تشریح ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و گفت: 19 سال بیشتر نداشتم که با رحمان ازدواج کردم اما فقط دو ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان و به طور اتفاقی متوجه شدم که نامزدم قبل از ازدواج با من با زنان دیگری ارتباط داشته است و این را دختری به من گفت که از او باردار شده و سقط کرده بود. به مواد مخدر  نیز اعتیاد دارد به همین دلیل قبل از آغاز زندگی مشترک از او طلاق گرفتم اما از آن روز به بعد گویی جرم خطرناکی را مرتکب شده ام چرا که نگاه های اطرافیانم به من تغییر کرده بود و مدام با زخم زبان های شان آزارم می دادند.

 

به طوری که دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. در همان روزها بود که «فرزاد» مرا خواستگاری کرد. اگرچه قیافه ظاهری او از اعتیاد شدیدش حکایت داشت اما تصمیم گرفته بودم برای رهایی از نگاه های سرزنش آمیز اطرافیانم این موضوع را نادیده بگیرم. در واقع من از مواد مخدر صنعتی و آثار و عوارض آن اطلاعی نداشتم و تنها مصرف تریاک را اعتیاد می دانستم.

 

همسر سابق فرزاد به دلیل اعتیاد از او جدا شده و سرپرستی دختر پنج ساله اش را به او سپرده بود. بنابراین من در حالی نگهداری دختر فرزاد را به عهده گرفتم که تا آن روز تجربه مهارت های تربیت فرزند را نداشتم خلاصه خیلی زود مراسم ازدواج من و فرزاد برگزار شد و ما با اجاره کردن منزلی کوچک در نزدیکی خانه مادرم زندگی مشترکمان را شروع کردیم اما این زندگی نیز تنها یک هفته دوام داشت چرا که فرزاد به خاطر استفاده از مواد مخدر صنعتی دچار توهم و سوء ظن می شد و مرا تا سر حد مرگ کتک می زد.

 

از سوی دیگر به دلیل اعتیاد سنگین اش از عهده کارهای ساختمانی برنمی آمد و کارفرمایان او را بدون دادن مزدی اخراج می کردند. دیگر نه تنها نمی توانستیم اجاره خانه پرداخت کنیم، بلکه به نان شب نیز محتاج بودیم. به همین دلیل فرزاد مرا کتک می زد تا از فروشگاه پدرم مواد غذایی به خانه بیاورم. من هم از سر ناچاری مدتی این کار را کردم اما دیگر از خانواده ام خجالت می کشیدم چرا که باید پول تهیه مواد مخدر او را نیز از مادرم می گرفتم. این در حالی بود که فرزاد دیگر سرکار نمی رفت و با هر بهانه ای مرا زیر مشت و لگد می گرفت. او می گفت، چرا با دخترش بلند صحبت کرده ام یا لباس های او را تمیز نشسته ام و ...

 

این شرایط دیگر برایم قابل تحمل نبود و نمی توانستم به این زندگی ادامه بدهم. با این وجود زخم زبان اطرافیان را به جان خریدم و دادخواست طلاق دادم اما از آن روز به بعد دیگر فرزاد را ندیدم و او به مکان نامعلومی رفت و در جلسات دادگاه هم حاضر نشد تا این که دادگاه به صورت غیابی رای طلاق را صادر کرد.

 

منبع: رکنا