نقشه عروس صیغه ای برای مادر شوهر بی نوا / نیلوفر را در خیابان سوار کردم و ..!
با اعلام یک مورد سرقت سرویس طلا توسط عروس یک خانواده، پیگیریهای قضایی آغاز شد. اما این تمام ماجرا نبود و پیگیریهای قضایی یک پرونده بهظاهر ساده ٩ ماهِ تمام زمان برد و در نهایت، دادسرا را با یک کلاف سردرگم و پیچیده مواجه کرد، پروندهای که با دستگیری یکی از مهرههای اصلی ترویج فساد و فحشا در مشهد پایان یافت.
ماجرای این پرونده از سوم آذرماه سال گذشته با مراجعه خانمی پنجاهوسهساله به دادسرای ناحیه٧ مشهد آغاز شد. شاکی پس از تنظیم شکوایه، به شعبه ٧٧٢ دادیاری این مجموعه هدایت شد و در برابر قاضی محمد مقنیباشی قرار گرفت.
این خانم میانسال اظهار کرد: چند شب پیش، عروسم به بهانه شرکت در یک مراسم خانوادگی، از من درخواست کرد تا سرویس طلایم را به او بدهم. من هم طلاهایم را به او دادم. چند شب بعد، به سراغ عروسم که طبقه پایین منزل ما ساکن است رفتم و از او خواستم در جشن تولدم شرکت کند اما او گفت که سردرد است و نمیتواند بالا بیاید. هنگامی که مهمانی تمام شد و مهمانها رفتند، برایش کیک تولد بردم اما اتاقها بههمریخته بود و اثری از عروسم نبود. به تلفن همراهش زنگ زدم که جوابم را نداد. وقتی خانه پسرم را گشتم، فهمیدم که نیلوفر (عروس شاکی) طلاهای مرا با خود برده است.
آغاز ماجرا
با گشوده شدن این پرونده، پیگیریهای قضایی آغاز شد و تیمی از مأموران پلیس فتای خراسان رضوی با توجه به تنها سرنخ موجود که یک شماره تماس بود، مسئول رسیدگی به آن شدند. تیم بررسیکننده پرونده در آغاز تحقیقات خود، با دستور قاضی مقنیباشی، به ردزنی متهم از طریق شماره تلفن همراه و گوشی تلفن همراهی که سیمکارت موردنظر روی آن بود اقدام کرد اما به دلیل اینکه متهم ساعتی بعد گوشی تلفن همراهش را خاموش و سیم کارتش را از دسترس خارج کرده بود، ردزنی آن غیرممکن شد.
کارشناسان پلیس فتا مرحله دوم نقشه خود را عملی کردند و شوهر نیلوفر (پسر شاکی) که به دلیل قاچاق مواد مخدر در زندان بود، با هماهنگی قضایی، به دادسرا احضار شد. او که نیما نام داشت، پس از مراجعه به دادسرا، در مقابل قاضی مقنیباشی قرار گرفت و به نحوه آشناییاش با نیلوفر اشاره کرد و گفت: چند وقتی بود که دیگر دست از فروش مواد مخدر کشیده بودم و با ماشینم در سطح شهر مسافرکشی میکردم. یکی از شبهای مردادماه، در حوالی پیچ طرقبه، نیلوفر را دیدم که با سر و وضعی بههمریخته کنار خیابان ایستاده بود و تا چشمش به خودرو من افتاد، دست تکان داد. او را سوار کردم. نیلوفر مدام گریه میکرد و ناسزا میگفت. وقتی آدرس را از او پرسیدم، در جوابم گفت: «فقط مستقیم برو.»
مدام از آینه او را میپاییدم. نیلوفر محتویات کیفش را در صندلی عقب تخلیه کرد و در لابهلای لوازم آرایشش به دنبال چیزی میگشت و چون آن را نمییافت، مجدد ناسزا میگفت. به او گفتم: «چیزی شده؟» که در پاسخم گفت: «میتوانی برایم شیشه جور کنی؟». من که عمری در کار خلاف بودم، گفتم: «ولی خرج دارد.» و او جواب داد: «به جایش امشب به خانهات میآیم.» دلم برایش سوخت و از سر ترحم، شیشه برایش تهیه کردم و او را به خانهمان بردم. او برایم تعریف کرد که چه بر سرش آمده است. ادعا کرد که پدر و مادرش از همدیگر جدا شدهاند و او مجبور شده است در سیزدهسالگی از خانه فرار کند و به خانه خالهاش پناه ببرد اما به دلیل تجاوز پسرخالهاش، از آنجا هم فرار کرده است. فردای آن روز، متوجه شدم عاشق شدهام. برای همین، به حرم رفتیم و نیلوفر را صیغه کردم. وقتی به زندان افتادم، دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه متوجه شدم از خانهمان سرقت کرده است.
با به دست آمدن این اطلاعات، مرحله بعدی تحقیقات آغاز شد و کارشناسان پلیس فتا به بررسی ریزمکالمات و پیامهای متهم پرداختند. در بررسی شمارههایی که با نیلوفر تماس گرفته بودند، مأموران متوجه شدند تمام تماسگیرندگان مرد هستند، برخیها از سایر استانهای کشور و برخی از آنان تبعه کشورهایی همچون عراق، کویت و عربستان سعودیاند. مأموران پس از بررسی خط موردنظر، دریافتند که سیمکارت به فردی به هویت حسن تعلق دارد.
افسران پلیس فتا با احتمال اینکه صاحب این خط همدست این زن هجدهساله باشد، رد او را زدند و در یکی از مناطق مشهد شناساییاش کردند. نتیجه این بررسیها در اختیار قاضی مقنیباشی قرار گرفت. با دستور قضایی، حسن به دادسرای ناحیه ٧ مشهد احضار شد اما به جای این مرد جوان، مادرش که زنی میانسال بود به دادسرا مراجعه و اظهار کرد پسرش سه ماه پیش برای ترک اعتیاد در یکی از کمپهای مشهد بستری شده است. مادر حسن در مواجهه با عکس نیلوفر در حالی که متعجب شده بود گفت: «صاحب این عکس عروسم است که چند وقت پیش پسرم او را عقد کرد.» این زن میانسال در حالی که اشک میریخت به قاضی مقنیباشی گفت: همه بیچارگیهای خانواده ما از آن روز شروع شد که پای این دختر به زندگیمان باز شد. ٣٠ سال در آموزش و پرورش زحمت کشیدم تا توانستم فرزندانم را بزرگ کنم اما این دختر یکشبه همه زحماتم را به باد داد. یک شب حسن نیلوفر را به خانه آورد و گفت این دختر به ما پناه آورده است و میخواهد چند روزی در خانه ما باشد. با اینکه راضی نبودم، به خواستهاش تن دادم و نیلوفر چند روزی در خانه ما بود تا اینکه متوجه شدم حسن او را عقد موقت کرده است. پسرم و این دختر ساعتهای زیادی در اتاق بودند و وقتی از آن بیرون میآمدند، رنگ و رویشان تغییر کرده بود. یک روز به حسن گفتم: «میدانی داری چهکار میکنی؟» که سرم داد کشید و با من و برادرش پرخاش کرد. بعد از چند روز متوجه شدم پسرم به شیشه اعتیاد پیدا کرده است. دیگر طاقتم طاق شده بود. برای همین، یک شب با پسر بزرگترم آنها را از خانه بیرون کردیم. تا اینکه یک روز حسن به خانه برگشت. حالش خراب بود و گوشت در بدن نداشت. او را به کمپ ترک اعتیاد بردیم.
سرنخهایی از یک باند مخوف
قاضی مقنیباشی در قدم بعدی تحقیقات این پرونده، حسن را احضار کرد. این مرد جوان گفت: با خودروم در سطح شهر مسافرکشی میکردم. اوایل سال بود که یک شب نیلوفر را در مقابل باغ ملکآباد با حالتی آشفته سوار کردم. او مدام گریه میکرد. از او پرسیدم که «چیزی شده؟». در پاسخ، ماجرایش را برایم تعریف کرد. نیلوفر گفت ١٣ سال داشته که مادر و پدرش از همدیگر جدا شدهاند و او به خانه خالهاش پناه برده است اما به دلیل آزارهای جنسی پسرخالهاش، از آنجا هم فرار کرده است.
نیلوفر میگفت که در این میان، با مردی معروف به «بابا» آشنا شده است. بابا دختران فراری زیادی دور و برش جمع کرده بوده و با اجاره دادن آنان به افراد مختلف، پول زیادی درمیآوردهاست. آن شب که من نیلوفر را سوار کردم، گفت در حالی که پسر بابا برای چندمین مرتبه میخواسته به او تعرض کند، او با شیشه به صورتش زده و از محل فرار کرده است. آن شب دلم بدجور برای نیلوفر سوخت. برای همین، او را به خانهمان بردم و بعد از چند روز، او را عقد موقت کردم. عشق نیلوفر مرا سوزاند و وقتی به خودم آمدم، متوجه شدم به شیشه اعتیاد پیدا کردهام اما بعد از چند وقت، فهمیدم که نیما، فروشنده شیشه، با نیلوفر روی هم ریختهاند و من هم که خمار بودم، فقط مواد میخواستم، و آنها را راحت گذاشتم. اما برادرم در کار نقره بود و یک روز متوجه شدیم نیلوفر ٣٠ کیلو نقره او را دزدیده است. از همان روز، رابطه من و خانوادهام شکراب شد. مادرم من و نیلوفر را از خانه بیرون کرد و ما به خانه نیما رفتیم. بعد از چند روز، نیلوفر جای نقرهها را که یک باغ در اطراف مشهد بود لو داد. من هم برای اینکه دل برادرم را به دست بیاورم، موضوع را به او گفتم اما وقتی به محل مورد نظر رفتیم، فقط نصف نقرهها را پیدا کردیم.
در جستوجوی متهم حرفهای
تحقیقات بهدستآمده از این زن جوان حاکی از آن بود که مأموران با فردی کمسنوسال اما حرفهای روبهرو هستند. برای همین، با دستور قاضی مقنیباشی، درباره هویت متهم فراری پرونده، از دادسرای سرپرستی مشهد استعلام گرفتند. نتیجه مشخص کرد نیلوفر سال ٩٢ به علت طلاق پدر و مادرش از خانه فرار کرده و بعد از چند ماه، در حالی که سخت بیمار بوده، توسط مأموران بهزیستی به یکی از مراکز این سازمان منتقل میشود اما این دختر جوان پس از التیام، از آن مرکز فرار میکند. ردزنی نیلوفر ادامه داشت و تیم رسیدگیکننده پرونده با توجه به BTS ( محدوده آنتن دهی تلفن همراه)گوشی تلفن همراهش، رد او را در مناطق مختلفی از شهر مشهد و دیگر شهرهای استان خراسان رضوی میزد اما پس از مراجعه به محل موردنظر، اثری از این زن جوان نمییافت. هربار که مأموران برای جلب متهم به محل موردنظر میرفتند، قبل از اینکه در محل حاضر شوند، نیلوفر از حضور آنان مطلع میشد و فرار میکرد. رصد میدانی خطوط نصبشده روی تلفن همراه متهم ادامه داشت و با وجود اینکه طبق دستور قضایی کلیه ارائه اقدامات خدماتی و انتظامی از او سلب و حسابهای بانکیاش مسدود شده بود، در ردزنیهای پلیسی، مشخص شد که نیلوفر به بندرعباس رفته و پس از آن، چند شبی در جزیرههای کیش و قشم سکونت داشته است. با توجه به اینکه مشخصات نیلوفر در اختیار فرودگاه، راهآهن و پایانه مسافربری قرار گرفته بود، احتمال اینکه او با خودرو سواری یا خودروهای سنگین راهی بندرعباس شده باشد وجود داشت. لذا ریزمکالمات چندروزه نیلوفر مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد او با یک راننده خودرو سنگین راهی بندرعباس شده و از آنجا به کیش و قشم رفته است و اکنون در حال برگشتن به مشهد است. تیم بررسیکننده با در اختیار داشتن شماره پلاک انتظامی کامیون موردنظر، به رصد جادهای پرداخت و این خودرو سنگین را در یکی از مبادی ورودی مشهد متوقف کرد اما راننده گفت نیلوفر قبل از مشهد درمحور باغچه از خودروش پیاده شده است.
رد پای متهمان جدید در پرونده
تحقیقات این پرونده ٩ ماه به طول انجامید تا اینکه مشخص شد نیلوفر چند روز بعد با فردی در یکی از مناطق مشهد ملاقات کرده و یک شب در آن محل بوده است. با به دست آمدن این اطلاعات، تیم رسیدگیکننده پرونده برای چندمینبار به سراغ محلی رفت که احتمال میداد این عروس چندشوهره در آن مخفی شده باشد اما باز هم به در بسته خورد و نیلوفر از چنگش گریخته بود.
داریوش دیگر فریبخورده این پرونده بود که نیلوفر تلکهاش کرده بود. داریوش پس از احضار به دادسرا به قاضی مقنیباشی گفت: از طریق یکی از کانالهای تلگرامی با فردی به هویت قاسم آشنا شدم. کار او جوش دادن رابطه مردانی بود که به خانم نیاز داشتند. وقتی به قاسم گفتم که به یکی نیاز دارم، او نیلوفر را معرفی کرد و گفت باید ٢٠٠ هزار تومان برایش واریز کنم. من هم این پول را به شماره کارتی که او برایم در تلگرام ارسال کرده بود واریز کردم.
بعد از چند ساعت، نیلوفر با من تماس گرفت و به خانهام آمد. با به دست آمدن این اطلاعات، بلافاصله شماره کارت بانکی که داریوش به آن پول واریز کرده بود بررسی شد و مشخص شد صاحب حساب دختری هجدهساله به هویت آذر است. بر اساس احتمالات موجود، این دختر نیز همانند نیلوفر، فردی بود که عدهای از او سوءاستفاده میکردند. با این حال، آذر نیز در فهرست پیگیریهای پلیس قرار گرفت و تحقیقات برای شناسایی او آغاز شد.
مأموران پلیس فتا در قدم بعدی خود، رد شماره قاسم را زدند و مشخص شد او فردی بیمکان است که با خودرو شخصیاش در سطح شهر مسافرکشی میکند و چند مرتبه در فرودگاه مشاهده شده است. با این احتمال که قاسم حلقه اتصال همه رابطههای نیلوفر، و یکی از اعضای باند «بابا» باشد، تحقیقات برای شناسایی و دستگیری او آغاز شد.
پلیس در خانه مسافران سوئد
در حالی که مأموران پلیس فتا میکوشیدند به قاسم دست یابند،وکیلی از سوی نیلوفر به دادسرا مراجعه کرد و خواستار پیگیری پرونده موکلش شد اما پس از اینکه در جریان پرونده قرار گرفت، با اعلام انصراف در دفاع از موکلش، آدرس جدیدی از متهم در بولوار هاشمیه اعلام کرد.
تیم رسیدگیکننده این پرونده با خیال اینکه دیگر نیلوفر به چنگشان افتاده است راهی محل شدند اما با مراجعه مأموران، مشخص شد این زن جوان برای چندمینبار گریخته است.در این مکان، پسری بیستوپنجساله به هویت رامین زندگی میکرد که گفت پدر و مادرش در سوئد زندگی میکنند و او بهتنهایی در مشهد ساکن است. این پسر جوان با بازگو کردن داستان تکراری نیلوفر و فرارش از خانه، به قاضی مقنیباشی گفت: چند روزی او را عقد کردم و با هم بودیم تا اینکه مدت عقد ما تمام شد و او رفت. من در این مدت به او علاقهمند شدم اما او گفت که نمیتواند با من ازدواج کند و باید برود. از جایی که هنوز رامین برای نیلوفر نسوخته بود و این زن جوان نمیدانست که دست رامین برای قانون رو شده است، قاضی مقنیباشی از او خواست با شماره نیلوفر تماس بگیرد و او را دوباره به منزلش دعوت کند. رامین با تعهدی که به قاضی مقنیباشی داده بود با نیلوفر تماس گرفت اما تلفن او خاموش بود. برای همین، در شبکه تلگرام پیامی با این مضمون که «نیلوفر، میخواهم به تو کمک کنم و با هم از ایران برویم.» برای متهم اصلی این پرونده ارسال کرد.
پس از چند روز، رامین به پلیس فتا مراجعه کرد و گفت که نیلوفر به پیامش پاسخ داده است و میخواهد او را ببیند. لذا طی هماهنگی قضایی، در منطقه امیریه مشهد قراری صوری با این متهم گذاشته شد. پیگیریهای پرونده به مراحل پایانی خودش رسیده بود و تیم عملیاتی این پرونده با آمادگی هرچهتمامتر برای دستگیری این سرنخ باند دختران فراری وارد عمل شد. رامین طبق قرار در ساعت ١٢ در محلی که نیلوفر گفته بود حاضر شد. نیلوفر با ظاهری بههمریخته در کنار خیابان به انتظار رامین بود که مأموران در اقدامی غافلگیرانه او را دستگیر کردند و به فرار یکسالهاش پایان دادند.
خان آخر
با دستگیری نیلوفر، او به دادسرا منتقل شد و در برابر قاضی مقنیباشی قرار گرفت اما حاضر به همکاری نشد و همه اتهاماتش را انکار کرد. با توجه به اینکه گوشی تلفن همراه این دختر هجدهساله برای بررسی دقیق در اختیار آزمایشگاه پلیس فتای خراسان رضوی قرار گرفته بود، بعد از چند روز، نتیجه بررسیها اعلام شد و تعداد زیادی فیلم مستهجن که نیلوفر آنها را از خود و طعمههایش گرفته بود به دست آمد و مشخص شد متهم این فیلمها را برای تلکه کردن افراد فریبخورده تهیه کرده است. در حالی که تحقیقات این پرونده پیچیده از سرقت سرویس طلای زنی پنجاهوسهساله آغاز شده بود، نیلوفر پس از اطلاع از جرمش، گفت که طلاها زیر تخت نیما قرار دارد و او آنها را با خود نبرده است. با بررسی شاکی پرونده، مشخص شد ادعای نیلوفر صحت دارد و طلاها طی این مدت زیر تخت نیما بوده است.
در ادامه تحقیقات از نیلوفر، مشخص شد او در هفت باند مخوف که کارشان معاملات دختران فراری بوده عضویت داشته است. با این حال، با دستگیری نیلوفر پرونده وی بسته شد اما تحقیقات برای شناسایی گردانندگان این باندها ادامه دارد. دادیار شعبه ٧٧٢ دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ٧ مشهد در پایان به خبرنگار ما گفت: پرونده نیلوفر، پس از اقرار او به اتهاماتش، برای صدور حکم نهایی، به دادگاه کیفری یک ارسال شد. قاضی مقنیباشی ادامه داد: براساس اتهامات وارد به نیلوفر، قانونگذار کیفرِ حبس، شلاق و اعدام را پیشبینی کرده است که با حکم محکمه صالحه، متهم به جزای اعمال مجرمانه خود خواهد رسید