زن 22 ساله وقتی تنهایی به سفر رفت کارمند هتل پیشنهاد عجیبی داد و....
حرکات سبک و رفتارهای نابه جای من همواره موجب می شود تا دیگران تصور اشتباهی درباره من داشته باشند، همیشه به خاطر خنده ها و لبخندهای بی موقع، ارتباط عادی با مردان غریبه و یا پوشش های نامناسبم دچار مشکلات حادی شده ام به طوری که در ازدواج اولم شکست خوردم و اکنون نیز به خاطر گزارش دروغ آدم ربایی به دردسر افتادم. . .
زن 22 ساله درحالی که عنوان می کرد گزارش آدم ربایی به پلیس دروغ است و من با رضایت خودم سوار خودروی شهرام شدم، درباره چگونگی وقوع این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: فرزند آخر یک خانواده پنج نفره هستم با آن که پدرم بازنشسته یکی از ادارات دولتی است اما از وضعیت مالی مناسبی برخوردار بودیم.
آخرین سال مقطع متوسطه را می گذراندم که با جوانی با ایمان و خوش اخلاق ازدواج کردم. زندگی شیرینی را تجربه می کردم و از همسرم بسیار راضی بودم اما این زندگی بیشتر از 4 سال دوام نداشت و مجبور شدم به صورت توافقی از همسرم جدا شوم. او رفتارها و حرکات من در برخورد با نامحرمان را زشت و ناپسند می دانست و دوست نداشت من هنگام خرید با فروشندگان و یا در مهمانی ها با افراد غریبه با صدای بلند بخندم ولی این رفتارها در ذات من بود و نمی توانستم خود را کنترل کنم به همین خاطر هم زندگی ما دچار مشکل شد چرا که همسرم دیگر نمی توانست این حرکات ناپسند را تحمل کند بعد از طلاق نزد پدر و مادرم برگشتم و برای آن که احساس تنهایی نکنم در یک شرکت خصوصی به عنوان منشی مشغول کار شدم.
در همین حال یک دستگاه گوشی هوشمند مدل بالا هم خریدم و بیشتر اوقاتم را با عضویت در شبکه های اجتماعی و ارسال مطالب برای دیگر اعضای گروه می گذراندم تا این که در یکی از همین شبکه های اجتماعی با مرد 40 ساله ای آشنا شدم که خود را مجرد معرفی می کرد.3ماه از ارتباط تلفنی ما گذشته بود که در یکی از پارک های تهران همدیگر را ملاقات کردیم. آن روز شهرام از آینده ای درخشان و زندگی رویایی برایم سخن گفت و پیشنهاد داد برای آشنایی سفر کنیم. برای آن که پدر و مادرم مشکوک نشوند سفر کاری را بهانه کردم و پس از آن که دروغ هایم جفت و جور و شرایط فراهم شد با قطار به شهری که شهرام در آن زندگی می کرد سفر کردم.
شهرام با خودروی شخصی مدل بالا در راه آهن منتظرم بود و مرا به هتلی برد قرار گذاشتیم تا عصر با یکدیگر به منطقه تفریحی برویم. مسئول پذیرش هتل کلید اتاقم را تحویل داد در این لحظه جوانی به نام وحید چمدانم را برداشت تا به اتاقم ببرد او شماره تلفنش را که روی کاغذی نوشته بود به من داد و گفت: اگر افتخار بدهید شما را به مراکز دیدنی شهر ببرم من هم طبق معمول با لبخندی از او تشکر کردم اما رفتارم باعث شد تا او چند بار به بهانه های مختلف با من تماس بگیرد.
عصر آن روز وقتی بیرون رفتم تا سوار خودروی شهرام بشوم دو مرد غریبه دیگر هم داخل خودرو بودند به همین خاطر منصرف شدم و به هتل بازگشتم. وحید با دیدن این صحنه با شهرام درگیر شد و من که حیران مانده بودم دوباره بازگشتم و سوار خودروی شهرام شدم. پس از رفتن ما وحید با پلیس تماس گرفته و گزارش آدم ربایی داده بود حالا هم . .