فوتبالیست جوان چگونه دست به کثافتکاری زد؟ / راز جام شیطان چه بود؟
جوان فوتبالیست الان یکی از دزدان حرفه ای است!
آخرین بار که از زندان آزاد شدم باز هم پدرم که مقابل در زندان به انتظار نشسته بود کمر خمیدهاش را راست کرد و گفت: پسرم این آخرین باری است که مقابل در زندان انتظارت را میکشم اگر بار دیگر زندانی شوی مطمئن باش که با خاک سرد مزار پدرت مواجه خواهی شد...
جوان ۲۷ ساله که باز هم به اتهام سرقت Stealing از صندوق صدقات دستگیر شده بود با بیان این جملات دیگر، نتوانست از جاری شدن اشکهایش جلوگیری کند او در حالی که با صدای بلند گریه میکرد ادامه داد: کاش غرور پدرم را نمیشکستم و موجب سرافکندگی او نمیشدم چرا که من تک پسر خانواده بودم و باید عصای دست پدرم میشدم...
روزگاری شاد و پرانرژی بودم و هر روز به باشگاه فوتبال و بدنسازی میرفتم. کلاس دوم راهنمایی بودم که به لیگ دسته دوم فوتبال نوجوانان کشور دعوت شدم آن روزها پدرم با غرور نام مرا به زبان میآورد و حتی همسایگان تحسینم میکردند تا این که روزی در پارک ملت کنار عدهای از جوانان هم سن و سال خودم نشستم. در میان آنها ۲ نفر که بزرگتر از ما نیز بودند حرفهای جذابتری میزدند. یکی از آنها برای اولین بار جام شیطان Evil را به دستم داد. انگار دست و پایم شل شده بود و در رودربایستی کلمه «نه» بر لبهایم قفل شد. آن روز عذاب وجدان داشتم، اما دیگر مصرف مشروبات الکلی برایم به یک عادت تبدیل شد.
رفتارم تغییر کرده بود و سالهای روشن زندگیام در کنار دوستان ناباب رو به تاریکی میرفت. یک شب که تا سپیدهدم بیرون مانده بودم وقتی به خانه رفتم هنوز چادر نماز مادرم روی سرش بود که با استشمام بوی تعفن مشروب، سیلی به گوشم نواخت و من که نوجوانی مغرور بودم آن شب خانه را ترک کردم و به جمع دوستان خلافکارم پیوستم. آن شب برای اولین بار در کنار آنها مصرف حشیش را تجربه کردم ولی هیچ وقت فکر نکردم گرفتار مواد مخدر Drugs می شوم. اول دبیرستان را به پایان نرسانده بودم که اعتیاد، به تحصیلم پایان داد. دیگر مصرف مواد مخدر را آغاز کرده بودم که به خدمت سربازی رفتم. فرماندهام که متوجه اعتیاد من شد یک ماه مرخصی داد تا به کمپ ترک اعتیاد بروم اما من در پادگان ماندم و با کمک یک فرمانده خوب اعتیادم را ترک کردم. چند ماه بعد از پایان خدمتم به سوی مواد نرفتم، اما باز هم رفقای ناباب اطرافم پرسه زدند و این بار «افعی سفید» با زهری کشندهتر زندگیام را نابود کرد.
مصرف شیشه و کریستال از من یک سارق ساخت. اولین سابقهام با سرقت از صندوق صدقات رقم خورد به طوری که این خبر کمر پدرم را شکست، ولی قولهای مردانهام او را امیدوار کرد. چند ماه بیشتر از آزادیام نگذشته بود که سوار بر ترک موتورسیکلت سرقتی دوستم دستگیر و دوباره برای یک سال راهی زندان Prison شدم. یک سال بعد حدود ظهر بود که از زندان آزاد شدم و فردی را در حال سرقت از صندوق صدقات دیدم. او را ترساندم و پولهای مسروقه را برداشتم. هنوز غروب نشده بود که دوباره راهی زندان شدم.
جوان ۲۷ ساله گفت، پس از آزادی Freedom پدرم با فروش لوازم منزل برایم موتورسیکلتی خرید تا با آن به عنوان پیک موتوری کار کنم، اما چند بار به خاطر تخلف موتورسیکلتم را توقیف کردند. دیگر روی بازگشت به خانه را نداشتم که باز هم به خاطر سرقت از صندوق صدقات دستگیر شدم و..