//
کد خبر: 8254

حمله زن به شوهرش هنگام خواب / حمیده به مرد زندگی اش شک داشت!

خانم به شوهرش می‌گفت دوستی را که با بارانی تو به سینما رفته به من نشان بده ولی شوهر در جواب اظهار می‌کرد محل اقامت دوستش را نمی‌داند!

به گزارش فرتاک نیوز، زن جوانی دو بلیت پاره شده سینما Cinema در جیب بارانی شوهرش پیدا کرد و چون دلایلی که شوهر برای وجود این بلیت‌ها می‌آورد چندان قانع‌کننده نبود، زیرا شوهر می‌گفت بارانی خود را به یکی از دوستانش امانت داده است، ولی نمی‌توانست این دوست خود را معرفی کند، به همین جهت بین آنها زد و خوردی در گرفت و کار به دادسرا کشیده شد.

 شوهر که میرعبداله نام دارد و تجارت می‌کند، گفت: تازگی حمیده همسرم نسبت به من بدگمان شده است.

من شب‌ها تا ساعت 9 و نیم در دفترم کار می‌کنم. دیشب صدای تلفن دفتر ضعیف شده بود و چون کارم کم بود، تلفن را باز کردم تا درست کنم، اما خراب‌تر شد و بالاخره پس از چند دقیقه دستکاری به کلی آن را از کار انداختم و در نتیجه ارتباطم با خانه قطع شد. به همین دلیل هر چه حمیده شماره تلفن مرا می‌گرفت موفق نمی‌شد صحبت کند.

ساعت 6 و نیم بعدازظهر یکی از دوستانم نزد من آمد و گفت می‌خواهد به شمیران برود، اما چون پالتویش را نیاورده می‌ترسد سرما بخورد. من بارانی‌ام را که در دفتر آویزان بود، به او دادم دوستم ساعت 9 و ربع شب بازگشت. در آن موقع من از دفتر خارج شده بودم و در راهرو بودم. او بارانی را به من پس داد و من دیگر حوصله نکردم آن را به دفتر برگردانم، آن را پوشیدم و به خانه آمدم.

میرعبداله افزود: وقتی به خانه رسیدم حمیده که سخت عصبانی بود گفت: حدس من درست است، امشب حتما جایی رفته بودی. برای این که در دفتر نبودی و حالا هم می‌بینم که در این هوا بارانی پوشیده‌ای.

من جواب دادم تلفن خراب بود ولی نگفتم که بارانی را دوستم برده بود. همسرم بارانی را آویزان کرد، سپس شام خوردیم و خوابیدیم. صبح امروز در خواب بودم که ناگهان جسم سختی بر سرم خورد، به طوری که تا چند دقیقه گیج بودم. وقتی به خود آمدم، زنم را که ماهوت پاک‌کن دسته‌داری در دستش بود بالای سرم دیدم. او دو بلیت پاره شده سینما به تاریخ دیشب در دستش بود و در حالی که می‌لرزید می‌گفت: با کدام زن به سینما رفته‌ای؟ پس معلوم می‌شود خرابی تلفن دفتر کار بی‌جهت نبوده است!

میرعبداله سپس اظهار کرد من که نه زنی را دیده بودم و نه به سینما رفته بودم عصبانی شدم و دو نفری به جان هم افتادیم و آخر سر هم خانم از دست من شکایت کرد که او را کتک زده‌ام، در حالی که دعوا را خود او شروع کرده بود.

حمیده پس از پایان اظهارات شوهرش گفت: اگر این آقا راست می‌گوید، چرا دوستش را که بارانی او را گرفته نشان نمی‌دهد، اگر او را نشان بدهد و این شخص اظهارات وی را تائید کند، باوجود این که کتک خورده‌ام رضایت می‌دهم. میرعبداله در پاسخ زنش گفت که این شخص آشنای او بوده، خانه او را نمی‌داند و شغلش دلالی است. برای تجار مظنه می‌آورد، بنابراین چگونه می‌تواند به این سرعت او را پیدا کند. ولی حمیده می‌گفت شوهرم دروغ می‌گوید او مهلت می‌خواهد که شخصی را وادار کند تا به من دروغ بگوید. زن و شوهر چند دقیقه بعد به اتاق بازپرس رفتند تا به شکایت آنها رسیدگی شود.