پشیمانی مادر دوقلوها از کثافت کاری های شوم
مادر دوقلوها از کثافت کاری هایش پشیمان است.
45 روز است که به اتهام همدستی با شوهرم در سرقت اموال باغ ویلاها زندانی هستم دلم برای دوقلوهایم خیلی تنگ شده و حالا که ماجرای سرقت ها لو رفته است و جمال نمی تواند تهدیدی برای فرزندانم باشد تنها به طلاق و جدایی از این مرد خلافکار می اندیشم چرا که ....
زن 30 ساله که حلقه های قانون بر دستانش خودنمایی می کرد و قرار بود تا ساعاتی دیگر به سوالات مقام قضایی درباره 60 فقره سرقت پاسخ بدهد به بیان ماجرای زندگی اش پرداخت و به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده متوسط بزرگ شدم تا این که در 15 سالگی جمال به خواستگاری ام آمد. همه اعضای خانواده ام با ازدواج ما مخالف بودند، اما جمال آن قدر سماجت کرد تا این که پس از 6 ماه خانواده ام با این ازدواج موافقت کردند.
در روزهای اول ازدواجمان فهمیدم جمال خانواده خوبی ندارد 2 تن از برادرانش خلافکار و از دزدان سابقه دار هستند و پدرش نیز که جمال نزد او کار می کرد به مواد مخدر اعتیاد دارد و به کارهای ساختمانی مشغول است به همین خاطر مدام گریه می کردم، اما پدر و مادرم طلاق را عملی زشت می دانند و توصیه می کردند زندگی ام را حفظ کنم پس از به دنیا آمدن دختران دوقلویم پدر شوهرم نیز ورشکست و بیکار شد.
از آن روز به بعد جمال هم سراغ کار دیگری نرفت و به مدت 2 سال خانه نشین شد تا این که برادر بزرگترم که سمتی در یکی از اداره های دولتی داشت او را در یکی از سازمان ها استخدام کرد تا مشکلی در زندگی نداشته باشیم، اما چند سال بعد جمال را از آن سازمان به خاطر اعتیاد شدیدش به مواد مخدر اخراج کردند و او دوباره بیکار شد دیگر کسی با او کاری نداشت تا این که جمال سراغ برادرهایش رفت و پایش به خلافکاری و سرقت باز شد. در همین روزها بود که او یک دستگاه خودروی وانت خرید تا با آن کار کند او هر بار مرا سوار خودرو می کرد و در نزدیکی باغ ویلاها متوقف می شد.
او می گفت یکی از دوستانم با همسرش اختلاف دارد و قصد دارند از یکدیگر جدا شوند به همین خاطر از من خواسته است تا لوازم باغ ویلا را برایش ببرم. بار دیگر عنوان می کرد یکی از دوستانم قصد فروش باغ ویلایش را دارد و از من خواسته است تا اموال داخل باغ ویلا را برایش ببرم.
زن جوان ادامه داد اما روزی که فهمیدم جمال به دزدی روی آورده است و از من در سرقت ها برای گمراه کردن پلیس استفاده می کند، دیگر دیر شده بود او مرا کتک زد و تهدید کرد که اگر به پلیس چیزی بگویم فرزندانم را می کشد. جمال شیشه ای شده بود و من از او می ترسیدم تا این که مدتی قبل جمال دستگیر شد و مرا نیز به عنوان همدست خود معرفی کرد، حالا هم به چیزی جز طلاق نمی اندیشم، اما ای کاش در همان روزهای خواستگاری تحقیق بیشتری درباره جمال و خانواده اش می کردیم تا ...