//
کد خبر: 83398

اعتراف شیطانی زن 31 ساله ی کارخانه دار 60 ساله

نمی دانم ماجرای زندگی نکبت بارم را با بازگو کردن کدامین اشتباه آغاز کنم از این که در اولین روزهای جوانی با مردی 63 ساله ازدواج کردم یا از این که چگونه در منجلاب فساد گرفتار شدم سخن بگویم اما اگر همه اشتباهات بزرگ زندگی ام را ریشه یابی کنم به این نتیجه می رسم که سرآغاز این زندگی فلاکت بار زمانی بود که پدرم به رباخواری پرداخت و شکم ما را با مال حرام سیر کرد.

مریم 31 ساله  که هنگام مصرف مواد مخدر  صنعتی داخل خودروی جوان غریبه دستگیر شده بود ادامه داد، همواره در مدرسه شاگرد ممتاز بودم اگرچه پدرم اعتیاد داشت اما با خودرو کار می کرد و ما نان حلال می خوردیم وارد دبیرستان شده بودم که به طور ناگهانی وضعیت زندگی ما تغییر کرد همه وسایل خانه نو شد.

  پدرم دیگر سر کار نمی رفت و مدام با دوستانش در تفریح و گردش بود اما طولی نکشید که توفانی سهمگین همه زندگی ما را به تاراج برد. پدرم تمام سرمایه اش را به فردی داده بود که ادعا می کرد تاجر مشهوری است و در امر صادرات و واردات فعالیت می کند اما او پس از گذشت 2 ماه دیگر سود پول های پدرم را نداد و به خارج از کشور متواری شد. پدرم که نمی دانست چگونه در دام یک مرد کلاهبردار گرفتار شده است ناگهان با چک های برگشتی زیادی مواجه شد که به امید دریافت پول های کلان ماهیانه از مرد تاجر صادر کرده بود.

با شکایت طلبکاران همه اموال پدرم توقیف و خودش نیز روانه زندان شد این گونه بود که من هم در کلاس سوم دبیرستان ترک تحصیل کردم و برای گذران زندگی در یک کارخانه تولید وسایل برقی مشغول کار شدم. طولی نکشید که مدیر 63 ساله کارخانه از من خواستگاری کرد و با چرب زبانی و وعده های یک زندگی رویایی مرا به عقد غیررسمی خودش درآورد آن زمان همسر و فرزندان قاسم در خارج از کشور به سر می بردند البته او همسر دیگری نیز داشت که به طور پنهانی با او ازدواج کرده بود.

قاسم منزل بزرگ ویلایی در بهترین نقطه شهر را که چند میلیارد تومان ارزش داشت به نام من ثبت کرد و پس از آن که همسر و فرزندانش از تفریح ازخارج کشور بازگشتند مرا به عنوان مستخدم جدید به همسرش معرفی کرد. من هم بیشتر اوقات تنهایی ام را در منزل میلیاردی با تماشای فیلم های عاشقانه و هندی سپری می کردم و گاهی نیز به همراه دوستانم مواد مخدر صنعتی مصرف می کردیم در همین زمان پدرم که از زندان آزاد و متوجه موضوع شده بود به منزل همسر اول قاسم رفت و سر و صدا به راه انداخت این گونه بود که همسر اول او متوجه موضوع شد و قاسم نیز از ترس بر ملاشدن ازدواج دیگرش تصمیم به طلاق من گرفت هنوز هم نفهمیدم او چرا با من ازدواج کرد و چرا طلاقم داد! پس از این ماجرا و با پول های زیادی که از قاسم گرفته بودم به منجلاب فساد افتادم و به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم در این میان هر کس با گفتن جمله دوستت دارم از من سوء استفاده می کرد به طوری که دیگر از این جمله بدم می آید روزگار می گذشت تا این که حدود 2 هفته قبل هنگام خرید مواد مخدر با مرتضی آشنا شدم و در حال استعمال مواد بودیم که ماموران رسیدند و ...

 

منبع: رکنا