کنسرت نوروزی یا کاسبی با موسیقی سرخپوستان؟
یک نوازنده ساز فلوت و پَن فلوت اهل اکوادور در سکوت خبری، با حداقل تبلیغات و بدون ارائه اطلاعات یا توضیحی از موسیقی سرخپوستی، مخاطبانش را که کمترین اطلاعی درباره او داشتند، به اجرای خود کشاند.
لئو روخاس که برای نخستین بار در ایران اجرا داشت، به مدت دو شب و در دو سئانس در ۷ و ۸ فروردین ماه به همراه «سیلویو دانزا» - خواننده آلمانی و گروهش در برج میلاد اجرا داشتند؛ اجرایی که برای آن تبلیغات چندانی نشد و با ویدئویی از اجرای معروف «چوپان تنها» که در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید، با استقبال نسبی ایرانی روبهرو شد.
این نوازنده با لباس سرخپوستی به روی صحنه آمد و با بیان چند جملهی فارسی دل مخاطبان خود را بُرد. مخاطبانی که اطلاعات جزئی دربارهی او و همراهنش داشتند و با بازی رنگ، نور و تصویرهایی از طبیعت و حرکتهای گروهی که با لباس شبرنگ و به ظاهر سرخپوستی روی صحنه حاضر شدند، به وجد آمدند.
تلاش برای مصاحبه با این نوازنده درباره اینکه چطور بدون شناخت از مخاطبان ایرانی به اجرای کنسرت در ایران پرداخته است و بسیاری از سؤالهای دیگر ازجمله ماهیت این اجرا، به نتیجه نرسید. به گفته روابط عمومی این کنسرت «روخاس مشکلی برای مصاحبه نداشت و بسیار نوازنده خونگرمی است اما مدیر برنامههای او که در این اجرا نوازنده کیبورد هم بود از انجام مصاحبه واهمه داشت و چون در قرارداد این کنسرت ذکر شده همهی اتفاقها باید زیر نظر مدیر برنامه صورت بگیرد، بدون موافقت او، انجام مصاحبهای امکان پذیر نیست».
با این حال، یک پژوهشگر موسیقی اقوام درباره این اجرا که در واقع بیانگر موسیقی اقوام بومی آمریکا بود، به ایسنا، توضیح داد: به عقیده من این افراد نمونه درخشانی از فرصتطلبی و سودجوییهای گروهی در قالب نظام سرمایهداری از موسیقی هستند؛ کنسرتی فاقد هر نوع خلاقیت هنری که در تولید موسیقی برگزار شده است.
علی مغازهای با بیان اینکه از نظر پدیدارشناسی برای چنین کنسرتی چند وجه را میتوان تفکیک کرد، افزود: یک وجه این است که جوان بااستعدادی از کشور اکوادور که تا حدودی هم با موسیقی آشنایی داشته و شاید نوازنده آماتور خوبی هم بوده است توسط افرادی کشف میشود و در یکی از برنامههای استعدادیابی موسیقی مورد توجه قرار میگیرد و با نظامهای سرمایهداری حاکم بر موسیقی طرف قرار داد میشود.
او درباره وجه دیگری بیان کرد: برنامه پرمنفعت و سودجویانهای بدون اندکی تولید هنری در زمینه موسیقی توسط یک گروه آلمانی ترتیب داده میشود که صرفا با بهره بردن از احساسات و عواطف مردمی که چند موسیقی در خاطره آنها شکل گرفته و امروز برای آنها نوستالژی محسوب می شود، روی صحنه میرود تا با اجراهای دست چندم، معمولی و با استفاده از افکتها و امکانات تکنولوژیکی بهره برداری کنند.
این پژوهشگر موسیقی اقوام اضافه کرد: وجه دیگری که میتوان برای آن شمرد آگاهی طراحان چنین برنامهای از اختلاف سطح درآمد و شکاف طبقاتی برای استفاده از آن است. در این گونه برنامهها تهیه کنندگان خارجی بر اساس اختلاف یا شکاف طبقاتی به آسانی جامعهای با فاصله طبقاتی را هدف قرار میدهند.
مغازهای افزود: طراحان این برنامهها با توجه به سابقه و شهرت یک موسیقی، می دانند که آثار موسیقی که در کشور هدف شناخته شده است در وضعیتی قرار دارد که با وجودی که اکثریت قریب به اتفاق افراد حتا توانایی رفتن به هر کنسرتی با حداقل قیمت بلیت را به همراه خانواده ندارند، افراد یا گروهی هستند که حاضرند بیشترین بها را برای کنسرتهای به ظاهر خوش رنگ و لعاب و خارجی بپردازند. این به معنای بهره بردن از فاصله درآمدی و شکاف طبقاتی است. بلیتهای بالا ۲۰۰ هزار تومانی در سالنهای با ظرفیت بالا از اهداف این گروههاست که بتوانند از شکافهای طبقاتی جوامع بیشترین بهره برداری را کنند.
او با بیان اینکه از منظر دیگری هم میتوان به این کنسرت نگاه کرد و آن هم نیاز جوامعی مثل ما به دیدن چنین پدیدههایی است، گفت: اگر فرصت برابری و آزادانه به رقابت چنین پدیدههایی در کشور داده شود، جامعه آگاه میشود و بهای هر برنامهای را نمیپردازد. گروهی که این برنامه را شکل دادند بدون خلق اثر موسیقیایی جدیدی صرفا با اتکا به پشتوانه موسیقیهای تولید شدهای که در طول چند دهه قبل مشهور شده، برنامهای را برای مردم اجرا میکنند. مردمی که کمترین فرصت را برای تفریح، شادی و خارج شدن از روزمرگی به دست نیاوردهاند تمام تلاش خود را برای استفاده از چنین فرصتی انجام میدهند.
این پژوهشگر موسیقی اقوام با بیان اینکه این موسیقیها فاقد هر نوع ارزش هنری هستند، توضیح داد: این موسیقیها، پیشتر توسط نوازنده چیره دست و مشهوری به نام «گئورگه زامفیر» اجرا شده است. «بیل را بکش» نیز یکی از فیلمهای معروفی است که این نوازنده در آن اجرا کرده است. همان طوری که ساز دودوک با ژیوار گاسپاریان شناخته میشود، صدای فلوت نیز با ساز این نوازنده شناخته شده است. البته این به معنای این نیست که این سازها قبل از این نبوده یا ضعیف بودهاند.
مغازهای با تاکید بر اینکه این سازها بسیار ریشه دار هستند، اعلام کرد: ساز دهنی سرخ پوستان که به پَن فلوت معروف است همزمان ریشههای کهنی در بین اینکاها و اقوام سرخ پوست آمریکای جنوبی و اساطیر یونان دارد. یکی از اسطورههای برجسته یونانی به نام «پان» به معنی چوپان که خدای باروری حیوانات و گلهها بوده است، این ساز را مینواخته. چنین سازی با سابقه طولانی به جایی رسیده که از آن به شکل تجاری بهرهبرداری و کنسرتی تجاری بدون خلاقیت هنری برگزار میشود.
او ادامه داد: اخیرا کنسرتی با حضور نوازندگان موسیقی اقوام در تهران برگزار شد که برای آن تبلیغات خوبی هم انجام شده بود اما گویا هشت نفر بلیت آن را تهیه کرده بودند. کدام مردم هستند که بلیتهایی با مبلغ بالا برای یک نوازنده جوان دست چندم بپردازند و موسیقی کپیبرداری شده و عکس برگردان قومی ملت دیگری را گوش کنند اما موسیقی قومی خود را نشناسند و با قیمتی چندین برابر پایینتر حاضر نیستند بلیت آن را تهیه کنند! البته این معضل فرهنگی جامعه ماست اما پشت آن سودجوییهایی است که کارشناسانه انجام میشود.
این پژوهشگر موسیقی اقوام گفت: من تعجب میکنم که چطور روزنامه نگاران و اهالی فن موسیقی به چنین پدیدهای واکنش نشان نمیدهند! اگر رقابت آزادانه وجود داشته باشد طبیعتا چنین اتفاقاتی غربال میشود. کنسرت لئو روخاس با افکتهایی که فرهنگ از بین رفته قوم عظیمی در آمریکا را با لباسهای ساختگی از فرهنگ پوشش سرخ پوستها، ویدئوهای مصنوعی همراه با افکتهای رنگ، نور و صدا محملی برای سودجویی قرار داده، برگزار شد و فضایی را ایجادکرد تا ما را ظاهرا با فرهنگ سرخ پوستها آشنا میکند. این اتفاقات حداقل آشنایی با این فرهنگ را حتی در قالب موسیقیایی به ما نمیدهد.
او توضیح داد: ما میدانیم آهنگ «ال کندور پاسا» که حدود ۱۰۰ سال قدمت دارد و مبتنی بر موسیقی فولکلور سرخ پوستی آمریکای جنوبی ساخته شده است اجراهای بسیار درخشان و خوبی داشته که ما نیز با آن آشنا هستیم. تکرار همان موسیقی بدون هیچ خلاقیتی که برای چندمین بار اجرا میشود چه جذابیتی میتواند داشته باشد؟
مغازهای با بیان اینکه من برای افرادی که این همه هزینه و فکر میکنند تا با چنین کنسرتی حالشان خوب شود، متاسفم، گفت: کافی است کمی بیشتر دقت کنند تا متوجه شوند که وقتی برخی جیب آنها را خالی کردهاند، حالشان چقدر بد میشود. بخش زیادی از درآمد یک ماه یک فرد هزینه دو ساعت کنسرت میشود و باید با مابقی آن ۲۹ روز زندگی کند تا ماه بعد برسد و این اتفاق باید حال را بد کند نه خوب!