زنی شوهرش را پای تخت خواب غافلگیر کرد
سمانه 41 ساله دستگیر شد و وقتی در برابر تفنگ شاه کش قرار گرفت لب به اعتراف گشود.
ساعت 11 شامگاه یکشنبه 6 تیرماه سال گذشته ماموران پلیس در جریان تیراندازی مرگبار مردی در خانه اش قرار گرفتند و تیمی از پلیس به شهرک صاحب زمان در خیابان فاخری رفته و زمانیکه پای در خانه گذاشتند با جسد خونین وی در کنار تخت خوابش روبرو شدند.
ماموران در تحقیقات ابتدایی پی بردند که منصور با تفنگ شاه کش اقدام به خودکشی کرده است و کارآگاهان در بازرسی خانه موفق به پیداکردن 5 تفنگ دیگر در خانه این مرد شدند.
در ادامه کارآگاهان احتمال دادند که قربانی این ماجرا در کار خرید و فروش اسلحه غیرمجاز فعالیت داشته و مردی شیشه ای است.
تحقیقات تکمیلی به دستور بازپرس ویژه قتل ادامه داشت تا اینکه یکی از همسایه های منصور در تماس با پلیس ادعا کرد که اسلحه ای در خانه اش پیدا شده است.
همین کافی بود تا ماموران به خانه همسایه بروند و در بررسی ها مشخص شد که تفنگ شاه کش همراه زن قربانی حادثه بوده که پس از حضور در خانه همسایه اقدام به پنهان کردن آن کرده است.
خیلی زود سمانه 41 ساله دستگیر شد و وقتی در برابر تفنگ شاه کش قرار گرفت لب به اعتراف گشود.
این زن به ماموران گفت: سال ها پیش به خاطر اختلافی که با همسرم داشتم از او جدا شدم و با 6 بچه زندگی خود را می گذراندم که با منصور آشنا شدم و 5 سال پیش با هم ازدواج کردیم و صاحب یک دختر شدیم.
منصور در کارگاه تراشکاری کار می کرد اما به خاطر اعتیاد ش از کار بیکار شد و بیشتر اوقات در خانه بود و هیچ مشکلی هم با هم نداشتیم.
وی افزود: شب حادثه ساعت 7:30 برای افطار به یک موسسه خیریه که در نزدیکی خانه بود رفتم و پس از افطار وقتی به خانه بازگشتم دیدم در از داخل قفل است و هر کاری که کردم موفق به باز کردن در نشدم و مجبور شدم به درخانه یکی از همسایه ها بروم و با گرفتن پیچ گوشتی موفق به باز کردن در شدم.
این زن ادامه داد: وقتی وارد خانه شدم هرچه منصور را صدا زدم جوابی نشنیدم تا اینکه وارد اتاق شدم و دیدم وی کنار تخت روی زمین افتاده و خونریزی زیادی دارد که خیلی زود به پلیس و امدادگران اورژانس تماس گرفتم.
در این مرحله بود که ماجرا را به خانواده منصور خبر دادم که برادرانشان به خانه مان آمدند و وقتی دیدند که منصور جانباخته است به سمت من حمله کردند که اسلحه را برداشتم و به آنها نشان دادم که منصور خودکشی کرده است اما آنها بی توجه به حرفهایم دوباره به سمتم حمله کردند که موفق شدم به راه پله ها فرار کنم که همسایه ها و چند تن دیگر از خانواده منصور در راهرو ایستاده بودند که پسرم با دیدن این صحنه مرا داخل خانه یکی از همسایه ها برد تا سر وصداها تمام شود.
اسلحه در دستم بود و ترسیده بودم به همین خاطر آن را زیر ملحفه ای پنهان کردم و پس از اینکه از خانه همسایه بیرون آمدم فراموش کردم که اسلحه در آنجا است تا اینکه پلیس به سراغم آمد.