دختر ارتباط پنهانی مادرم با یک مرد هستم!
من بچه ناخواسته ازدواج موقت و مخفیانه مادرم با پدرم بودم. بعد از تولدم هیچکس قبولم نمیکرد. مادرم هر چه تقلا کرد، نتوانست زن دائمی پدرم شود. به اولین خواستگاری که برایش آمد، جواب مثبت داد.
من با پسری ازدواج کردم که غرق در فساد اخلاقی بود و میخواست مرا هم به فساد بکشاند. نتیجه این ازدواج، طلاق بود.بار سنگین بدبختیهای قبلیام کم بود، اسم زن مطلقه را هم یدک میکشیدم. سهچهارسالی گذشت و دوباره ازدواج کردم. از این ازدواج هم خیری ندیدم.
شوهرم قاچاقفروش بود؛ اما باردار شده بودم و نمیتوانستم برگردم.سه روز بعد از تولد فرزندم، شوهرم را با محموله موادمخدر دستگیر کردند. به ١٠سال حبس محکوم شد؛ اما وقتی به مرخصی آمد، فراری شد. ما از شهرستان به مشهد آمدیم و در حاشیه شهر، زندگی پنهانی خود را آغاز کردیم.
شوهرم در اینجا هم خردهفروشی موادمخدر میکرد و مرا هم مجبور کرد تن به این کار خلاف بدهم که دوباره دستگیر شد و به زندان افتاد و دیگر به او مرخصی نمیدادند.
اما از همانجا برایم خطونشان میکشید که با دوستان لاابالیاش در تماس باشم. من خردهفروشی موادمخدر میکردم که ماموران دستگیرم کردند. خسته شدهام، از این وضعیت بیزارم و ماندهام چهکار کنم. نگران بچهام هستم و نمیدانم چه بلایی سر او خواهد آمد. کاش مادرم هیچوقت تن به آن ازدواج موقت و پنهانی نداده بود. کاش پدرم درمورد من احساس مسئولیت میکرد و کاش موقعی که دختر خانه بودم و میخواستم ازدواج کنم، یک بزرگتر پیدا میشد و برایم پدری میکرد.