دو روی یک سکه آمریکایی
خروج از برجام، ورود به قدس
زور و بهکارگیری خشونت دیپلماتیک پیشه سیاست خارجی این روزهای آمریکا در خاورمیانه است. طی ده سال اخیر بیشترین سفرهای دیپلماتیک وزرای خارجه و مقامات عالیرتبه دولتهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا به منطقه خاورمیانه بوده است. این امر در مقایسه با دیگر کشورها میتواند حجم تمرکز سیاست دولت آمریکا روی خاورمیانه را نشان دهد.
محور اصلی این سفرها حفظ امنیت اسرائیل، تلاش برای ایجاد سازش و نه صلح عادلانه در موضوع فلسطین و برنامهریزی برای ایجاد درگیری، ناامنی و جلوگیری از همکاریهای متقابل بین کشورهای منطقه خاورمیانه با هدف کمک به امنیت رژیم صهیونیستی و یکهتازی آن بوده است.
قدس واحد است
شاید بتوان بهترین عنوان این سیاست آمریکا در خاورمیانه را همان عنوان مشهور «هرج و مرج هوشمندانه» گذاشت که خروجی آن تضعیف کشورهای منطقه و تحکیم قدرت رژیم اشغالگر قدس بوده است.
در سایه این سیاست، آمریکا سفارت خود را به قدس غربی (بگوییم قدس یکپارچه) منتقل میکند. تقسیم قدس به قدس شرقی و غربی با آن که از سال ۱۹۶۷ شکلی رسمی در بیانیههای شورای امنیت درباره جغرافیای یکپارچه فلسطین پیدا کرده است اما مسلمانان جهان و به خصوص شهروندان فلسطینی داخل و رانده شده باید از آن به عنوان «قدس واحد و یکپارچه» یاد کنند زیرا قدس غربی و شرقی ناشی از تجاوزگری و اشغال رژیم صهیونیستی و زیر پا گذاردن حقوق مسلم مردم فلسطین و از نگاه معنوی و تاریخی تضییع حقوق مسلمانان جهان است.
دیپلماسی زور و یکجانبهگرایی قلدرمآبانه
زورگویی سیاست خارجی آمریکای ترامپ در سال ۲۰۱۸ آن قدر آشکار و وقیح است که اکثریت قریب به اتفاق دولتهای جهان از انتقال سفارت آمریکا به قدس حمایت نمیکنند. اتحادیه اروپا براساس موازین اروپایی، حقوق بشری و با تکیه بر قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در طول شش دهه اخیر، منتقد شدید این اقدام آمریکا است و اگر تلاش مجارستان نبود، شاید تاکنون بیانیه واحد در رد اقدام آمریکا از سوی اتحادیه اروپا صادر می شد.
با آن که سازمان ملل متحد رژیم اشغالگر قدس را عضوی از این سازمان میداند اما تا کنون دهها قطعنامه اجرا نشده صادر کرده است که به شکل صریح و قاطعانهای اعلام میکند که هر اقدام اسرائیل در سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷ غیر قانونی است که رژیم صهیونیستی باید آن را متوقف و از هرگونه طرح و سیاستی که از سال ۱۹۶۷ در این مناطق اجرا کرده است، عقبنشینی کند. قدس یکی از مصادیق بارز قطعنامههای اجرا نشده شورای امنیت سازمان ملل است که دولت امریکا پازل آن را در سال ۲۰۱۸ کامل کرده است.
بر اساس موافقتنامههای بینالمللی، طرح موسوم به مذاکرات صلح اسرائیل-فلسطین و توافقنامه اسلو، هرگونه تصمیمگیری درباره قدس منوط به مذاکرات نهایی طرف فلسطینی(دولت خودگردان) و طرف اسرائیلی است. این در حالی است که این مذاکرات متوقف و هیچ توافقی ولو شفاهی درباره قدس انجام نشده است. موضوع تعیین مرزها، بازگشت آوارگان فلسطینی و پایتختی دولت فلسطین از جمله دیگر موضوعات اصلی گفتوگوهای نهایی است که عملا سالهاست در سایه قلدرمآبی و زورگویی اسرائیل و آمریکا به هیچ جایی نرسیده است.
از نگاه دیپلماتهای کهنهکار سازمان ملل و بسیاری از سیاستمداران اروپایی و غربی، انتقال سفارت آمریکا به قدس به مثابه میخ زدن بر تابوت مذاکرات سازش اسرائیلی-فلسطینی است که در نظام بینالملل انعکاسهای زیانباری به همراه خواهد داشت. از همین دیدگاه، این اقدام آمریکا توقف کامل گفتوگوهای فلسطینی-اسرائیلی را به دنبال دارد و همه محتوا و اصول مذاکرات نهایی بین دو طرف را به عقب و به پیش از توافق اسلو باز میگرداند. باز از همین دیدگاه، این اقدام آمریکا از نگاه غربیها و از جمله اروپاییها، یکجانبهگرایی در نظام نوین بینالمللی است که حس بیاعتمادی کشورهای در حال رشد و توسعه و یا کشورهای جهان سوم علیه کشورهای قدرتمند حال حاضر جهان را برخواهد انگیخت و مشروعیت حقوقی شورای امنیت سازمان ملل متحد از بین میبرد. این نگاه در حقیقت به زبانی دیگر میگوید که آمریکا دیپلماسی زور مفرط در سیاست خارجی علیه طرف ضعیف یعنی فلسطینیها را در پیش گرفته است.
معامله قرن آمریکا هم در راه هست
ظواهر نشان میدهد که آمریکا نمیخواهد به انتقال سفارتش به قدس بسنده کند و با همکاری مالی برخی کشورهای عربی از جمله دولت عربستان در صدد است تا طرح موسوم به معامله قرن را بین اسرائیلیها و فلسطینیها عملی کند.
با آن که جزئیات دقیق و کاملی از این طرح هنوز ارائه نشده است اما به نظر میرسد در سایه اجرای این طرح، فلسطینیهای مناطق اشغالی ۱۹۴۸ مجبور به ترک سرزمینهای خود میشوند تا دولت یهودی مورد نظر صهیونیستها محقق شود، موضوع بازگشت پناهدگان فلسطینی به شکل کامل حذف شده و ترسیم مرزهای بین دولت فرضی فلسطینی با دولت صهیونیستی، بخشهای زیادی از سرزمین های اشغالی ۱۹۶۷ را به نفع اسرائیل خواهد بلعید و فرضیه پایتختی فلسطین از قدس به یکی از نواحی کوچک اطراف آن منتقل و فلسطینیهای پناهنده در هر کشوری در همان جا اسکان داده شده و شهروندی آن کشور را به دست آورده و در مقابل با حمایت مالی کشورهایی مثل عربستان، مبالغی تحت عنوان خسارت دریافت کرده و کشور نهایی فلسطینیها در نهایت در جایی بین کرانه غربی تا صحرای سینا به شکل منفصل تشکیل میشود.
عهد شکنی دولت ترامپ از برجام تا قدس
هنوز چند روزی از خروج غیرقانونی و زورگویانه دولت آمریکا از برجام نمیگذرد. رفتار آمریکا در داستان برجام همانند بیاعتنایی و به هیچ انگاشتن اسرائیل درباره قطعنامههای صادر شده شورای امنیت سازمان ملل در باب فلسطین است. بر اساس قطعنامههای مکرر شورای امنیت سازمان ملل، همه اقداماتی که رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ در سرزمینهای اشغالی کرانه غربی رود اردن، نوار غزه و شهرهایی همچون قدس انجام داده است، غیرقانونی و به شکل قطعی و لازمالاجرا قابل بازگشت است و همه شهرکهای یهودینشینی که در این مناطق برپا شده، باید برچیده و همه آوارگان فلسطینی که خانه و کاشانه خود را از دست دادهاند، نه تنها باید به سرزمینهای خود بازگردند، بلکه باید از سوی این رژیم خسارتهایشان نیز جبران گردد اما اسرائیل به دلیل خوی ددمنشانه و ظالمانه خود و تکیه بر آمریکا، نه تنها هیچ یک از این اقدامات را انجام نداده بلکه بیپروا همچنان به تخریب و اشغال سرزمینهای فلسطینی مشغول است و حتی به تظاهرات مسالمتآمیز فلسطینیهای بیسلاح نیز رحم نمیکند و آنها را در برابر دیدگان جهانیان به رگبار گلوله میببندد.
اسرائیل که اکنون یکی از زرادخانههای سلاح های اتمی و کشتار جمعی جهان را در اختیار دارد و چه بسا برای هر ددمنشی به این زرادخانه به عنوان یک عامل بازدارنده نیز مینازد، برای سرکوب ملت فلسطین و تحکیم توسعهطلبیهایش از بکارگیری هر وسیلهای ابایی ندارد و این در حالی است که دولت آمریکا بیش از شصت سال فرش قرمز زیر پایش پهن کرده و سخاوتمندانه همه تجاوزگریهای اسرائیل را تحت عنوان دفاع از نفس مورد حمایت قرار میدهد.
با این وجود و هنگامی که در سال ۲۰۱۸ دولت آمریکا در مخالفت با همه عرفهای حقوقی و بینالمللی از توافقی تحت اشراف شورای امنیت سازمان ملل (برجام) خارج شده و لزوم اجرای تعهداتش را زیر پا لگدمال میکند، پس باید انتظار انتقال غیرقانونی سفارتش به شهر قدس را نیز عادی تلقی کرد.
انتقال سفارت به قدس پایان ماجرا نیست
سیاستمداران آمریکا نیز به خوبی میدانند که انتقال سفارت این کشور به قدس هیچ گرهی را از بحران فلسطین باز نمیکند؛ اگر این گونه بود که با انتقال یک سفارتخانه موضوع فلسطین جمع میشد، پس باید با انعقاد توافقنامه اسلو یا آغاز مذاکرات سازش بین طرفهای فلسطینی و اسرائیلی در سال های گذشته، موضوع فلسطین نیز پایان میپذیرفت.
آمریکا با این اقدام شکاف بینالمللی بزرگی بر سر فلسطین ایجاد میکند زیرا واشنگتن با انتقال سفارتش، نقش خود را در مذاکرات سازش تا مدتها از دست میدهد و طرفهای دیگر از جمله اتحادیه اروپا و کشورهای عربی همپیمان با آمریکا که منادی طرح موسوم به صلح عادلانه هستند نیز دیگر نمیتوانند به ایفای نقشی مهم بپردازند زیرا دیگر برگ برندهای در دست ندارند.
شکاف بینالمللی بر سر قضیه فلسطین موجب بروز و خودنمایی راهکارهای دیگر درباره فلسطین میشود که یکی از آنها دفاع از راهکارهای مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل و بازپسگیری سرزمینهای اشغالی فلسطین است؛ همان کاری که پس از اشغال نیمی از لبنان در سال ۱۹۸۲ صورت گرفت و مقاومت اسلامی لبنان موفق شد سرزمینهای اشغالی را با مقاومت مسلحانه در سال ۲۰۰۰ میلادی بازپسگیرد.
بر اساس مصوبات و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، اقدام آمریکا در انتقال سفارتش به قدس یک حرکت تحریکآمیز و در دفاع از نیروهای اشغالگر است و به شکل طبیعی نقض اخلاقی و سیاسی همه قطعنامههای شورای امنیت درباره قدس و کرانه غربی رود اردن را در پی دارد. این کار در کنار بدعهدی آمریکا در برجام، هزینه سنگینی برای سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا و روابط بینالملل ایجاد میکند و آشکار میشود که آمریکا به عنوان یکی از اعضای ثابت شورای امنیت، خود ناقض مصوبات شورا است و صلاحیت میانجیگری در منازعات بینالمللی و منطقهای را ندارد.
به دنبال انتقال سفارت آمریکا به قدس، آسیبپذیری سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه بیشتر میشود و این فرصتی برای دولتها و حاکمیتهای مخالف سیاستهای آمریکا در منطقه است تا بر هرگونه مخالفت با اسرائیل و سیاستهای آمریکا در این منطقه بیفزایند. از سوی دیگر، ملت فلسطین در سرزمینهای اشغالی که آسیبها و خسارات سنگین سیاستهای آمریکا را تحمل میکنند، پس از این اقدام آمریکا، این کشور را بزرگترین دشمن خود دانسته و از این رو طبیعی است که در روابط دولت خودگران فلسطین با آمریکا نیز تزلزلهای شدیدی ایجاد شده و این تشکیلات مجبور خواهد شد به سیاست طرفهایی بپیوندد که دنبالهروی آمریکا نیستند. این امر حتما موجب رادیکالتر شدن همه جریانات سیاسی در حوزه فلسطین میشود که از پیش یا در ادامه راههای مقاومت مردد بوده و یا آن که در کنار مقاومتهای مسلحانه، امیدوار به راهکاریهای سیاسی بودند.