کارهای غیر اخلاقی پسر نوجوان با مادر و خواهرانش
دیگر کاری از دست من ساخته نیست و نمی دانم با این فرزند ناخلف چه کنم؟ او همه مال و اموال و ارثیه پدرش را دود کرد و زندگی ما را در شعله های آتش اعتیادش سوزاند.حالا هم وقتی چاقو به دست می گیرد...
زن 43 ساله در حالی که عنوان می کرد از ابتدای ازدواجم تاکنون روز خوشی را در زندگی ندیده ام به تشریح تلخ کامی های زندگی اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: پدر ومادرم از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی نداشتند به همین خاطر هم خواستگاری زنگ خانه ما را به صدا درنمی آورد چرا که تامین هزینه های ازدواج برای پدر و مادرم خیلی سنگین بود تا این که «نیازعلی» به خواستگاری ام آمد. آن زمان من دختری 20 ساله بودم که با اصرار خانواده ام به عقد او درآمدم. «نیازعلی» 8 سال از من بزرگ تر بود و حدود 2 سال قبل همسرش را طلاق داده بود اما فرزندی نداشت.
با آن که نیازعلی از نظر مالی در حدی بود که به راحتی هزینه های زندگی را تامین می کرد اما فردی بی احساس و بداخلاق بود. او همواره به خاطر پدر و مادرش با من دعوا می کرد و تا سرحد مرگ کتکم می زد. هر بار که از این زندگی جهنمی خسته می شدم و به طلاق فکر می کردم دوباره با اصرار پدر و مادرم، غرورم را می شکستم و به زندگی با او بازمی گشتم. در طول چند سال زندگی با نیازعلی خداوند دو دختر و یک پسر به من عنایت کرد. این در حالی بود که همسرم به فرزند پسرمان اهمیت بیشتری می داد و توجه زیادی به او داشت.
رفتارهای همسرم باعث شد تا پسرم فردی قلدر و ناخلف بار بیاید او حتی در دوران کودکی نیز من و خواهرانش را مورد ضرب و جرح قرار می داد و همسرم نیز از او حمایت می کرد. وقتی به نیازعلی اعتراض می کردم که این شیوه تربیت فرزند درست نیست مرا به باد ناسزا و فحاشی می گرفت. رفتارهای خشن پسرم به جایی رسید که در 16 سالگی مقابل پدرش ایستاد و به زور از او پول گرفت.
از آن روز به بعد او جسورتر شد و بدون توجه به حرف های پدرش در پی رفیق بازی و ولنگاری بود. آرام آرام متوجه شدیم بر اثر رفاقت با دوستان ناباب به مواد مخدر صنعتی اعتیاد پیدا کرده است. او برای گرفتن پول آن قدر پدرش را عذاب می داد که همسرم از غصه سکته کرد و جان سپرد. اما خدا را شکر می کنم که دختران در همین شرایط ازدواج کرده بودند و زندگی موفقی داشتند.
مدتی بعد پسرم همه مال و اموالی را که از پدرش باقی مانده بود فروخت و صرف تامین هزینه های موادمخدر کرد.به خاطر کارهای ناشایست فرزندم من آواره خانه دخترانم شدم چرا که او حتی خانه ای که در آن زندگی می کردم را فروخت. اکنون نیز با چاقو به ما حمله ور می شود تا پول موادش را بگیرد.دیگر چاره ای ندارم جز آن که دست به دامان قانون شوم تا از شر این پسر ناخلف رهایی یابم.