«مغزهای کوچک زنگزده»، زاغهنشینی با چاشنی سکولاریسم
«مغزهای کوچک زنگ زده» درباره یک منطقه زاغهنشینِ پرجرم و جنایت است و از این جهت تعمیمپذیر به فضای عمومی جامعه ایرانی نیست. در واقع فیلم، به مسائل گروههای خاص میپردازد؛ اما مضامین دیگری از دنیای سنت بهویژه «پاتریمونیالیسم» را برجسته میکند.
محصولات فرهنگی به ویژه فیلمهای سینمایی از جنبهها و زوایای نظری مختلف قابل نقد و بررسی هستند. شاید رایجترین نوع تحلیل فیلم، تحلیل از زاویه استانداردهای تخصصی هنری باشد؛ اما واضح است که چنین تحلیلی همه واقعیت موجود در دنیای فیلم را بازنمایی نمیکند.
تحلیل فیلم کار متخصصین حوزه هنر هست؛ اما تنها، کار این قشر نیست. هر مخاطبی میتواند و شاید باید بتواند محصول فرهنگی ارائه شده به خود را به تحلیل بنشیند.
سینما به مثابه پدیدهای فرهنگی لایههای مختلف کلان و خُرد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تا معرفتی، هنجاری، ارزشی و نمادین جامعه را درمینوردد و بسته به پیشفرضها، تجربه زیسته، تعلقات و باورهای مخاطب، پیامهای مختلفی را عرضه میدارد.
مؤسسه «آفاق فرهنگ» ضمن مشاهده دقیق فیلمهای بخش سودای سیمرغ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، گزارشی از هر فیلم ارائه کرده است. در تهیه این گزارش، برخی از شاخصهای مطرح در حوزههای معارف اسلامی، جامعهشناسی فرهنگی و فلسفه مورد توجه قرار گرفته است؛ به این ترتیب که فیلمها توسط کارشناسان مشاهده و سپس دیالوگها نیز به صورت نسبتاً دقیق بازشنیده شده است. در مرحله بعد، نکات قابل توجه هریک از آثار، جمعآوری و در قالب تحلیل فرهنگی اجتماعی به نگارش نهایی درآمدهاند.
در ادامه و طی سلسله مطالبی، تحلیل فیلمهای حاضر در جشنواره سیوششم فجر منتشر میشود که بخش بیستم آن به فیلم سینمایی «مغزهای کوچک زنگ زده» ساخته هومن سیدی اختصاص دارد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را هم به دست آورد. برخی منتقدان این فیلم را سیاهنمایی از وضعیت موجود اجتماعی خصوصاً در مقوله پخش و توزیع مواد مخدر در ایران شدند.
درباره فیلم
«مغزهای کوچک زنگزده» درباره یک منطقه زاغهنشینِ پرجرم و جنایت است و از این جهت تعمیمپذیر به فضای عمومی جامعه ایرانی نیست. در واقع فیلم، به مسائل گروههای خاص و حاشیهای میپردازد؛ اما در کنار آن درونمایهها و مضامین دیگری از دنیای سنت بهویژه مقوله «پاتریمونیالیسم» (سلطه موروثی) را مورد توجه قرار داده و برجسته کرده و قدرت تعمیم آن را افزایش میدهد. در خلاصه فیلم آمده است: «میگن اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن؛ چون مغز ندارن؛ هرکسی که مغز نداره به چوپان احتیاج داره، یه چوپان دلسوز». این گفتار در ابتدا و انتهای فیلم با حرکتی آهسته بر صحنههایی از هجوم باندی تبهکار با قمه و خنجر به باندی دیگر، در جستجوی غیرت ازدسترفتهشان تکرار میشود. دیالوگ مزبور ادامهای هم دارد که در خلاصه داستان نیامده اما در تیزر فیلم وجود دارد: «چوپان حکم پدر گوسفندا رو داره. آدم بدون پدر هیچ چی نیست. این چوپونه. ما همه گوسفندهاشیم. اونبه ما میگه کی بریم، کجا بریم، چیکار کنیم، کی بشینیم، کی پاشیم، کی بمیریم». این دیالوگ گویای درونمایه اصلی داستان است و مضمون محوری این درونمایه جستجوی هویت فردی در جامعه تودهای و زیر سلطه پدرسالاری است.
درباره نام فیلم
انتخاب Sheeple به معنای مردم گوسفندصفت برای عنوان انگلیسی فیلم محل تأمل است. این واژه که از ادغام دو کلمه Sheep به معنی گوسفند و People به معنی مردم ایجاد شده است، دال و حکایت از افرادی دارد که بسیار مطیع و سازگار بوده و به راحتی تحت تأثیر رهبری دیگران قرار میگیرند. اما چرا این عنوان برای نسخه فارسی فیلم انتخاب نشده و یا چرا همان عنوان «مغزهای کوچک زنگزده» به انگلیسی ترجمه نشده است؟ اولین گمان آن است که فیلمساز نسبت به انتخاب عنوان مردم گوسفندصفت برای مصرف داخلی فیلم، بیم داشته و گمان دیگر آنکه عنوان مغزهای کوچک زنگزده را به دلایلی نمیتوانسته برای نسخه انگلیسی انتخاب کند؛ اما گمان دوم نزدیکتر بهواقع به نظر میرسد؛ چراکه این فیلم با همین نام پیش از این در سال 2010 در جشنواره بینالمللی فیلم آرژانتین با نام «ماردِل پلاتا» شرکت کرده است؛ جشنوارهای که به تازگی بخش ویژهای را به سینمای مستقل ایران اختصاص داده است و خود این موضوع نیز محل تحقیق است. فیلمی که برخلاف فیلم حاضر، علی عطار، جواد عزتی و بهروز پناهنده مهمترین بازیگران اصلی آن بودهاند. اما اینکه چرا این فیلم در داخل کشور اکران نشده، جای سؤال دارد و پرسش مهمتر این است که اصلاً محتوای فیلم چه بوده است؟ اگر انتخاب عنوانی تکراری به لحاظ استانداردهای جهانی برای فیلمی شایسته و مطلوب نیست، چگونه است که برای مصرف داخلی مطلوب میشود؟
مخاطب فیلم کیست؟
یکی از مهمترین نکات در خصوص «مغزهای کوچک زنگزده» این است که بر روی این پرسش تأمل شود: این فیلم برای چه ساخته شده است؟ مخاطب مورد نظر کارگردان دقیقه کدام قشر از جامعهاند؟ این فیلم روایتی از منطقهای زاغهنشین است که برای خود حکومتی خودمختار دارد. مسلحاند و با بیسیم اخبار را به هم اطلاع میدهند. بیننده یاد حومه ریودوژانیرو یا گروههای مافیایی سیسیل میافتد؛ اما ظاهراً این همه واقعیت نیست. کارگردان مبتنی بر اندیشه و مطالعه و البته هوشمندانه اثری چندوجهی ساخته است.
در توصیف دیکتاتوری؛ روایتی مبتنی بر مدل مستشرقین
به نظر میرسد فیلم قصد داشته است به سبک مستشرقین، جامعه ایرانی را با کلیدواژه پاتریمونیالیسم روایت کند. این مفهوم البته غالباً به پدرسالاری ترجمه میشود؛ اما معنای آن منحصر در جامعه خانوادگی و به شخص پدر خانواده نیست؛ بلکه به الگویی از حکمرانیِ تمامیتخواه اشاره دارد که بهزعم مستشرقین، محور نظم سیاسی و اجتماعی جوامع غیر پیشرفته و عقب ماندهای چون ایران است. در این فیلم نیز این پدر نیست که پدرسالاری میکند، بلکه برادری است که به دلیل ضعف پدر در اعمال سلطه جای او را گرفته و نقش او را ایفا میکند.
از فرار مغزها تا مغزهای زنگزده
فیلم با سیاهنمایی هرچه تمامتر، تأثیر ساختارهای اجتماعی بر سوژههای انسانی را در جوامع تحت سلطه به تصویر کشیده و گرایشهای تمامیتخواهانه حاکمان و ایدئولوژی مشروعیت بخش چنین دیکتاتوریای را بازنمایی میکند. فیلمنامه پر از دیالوگهای فکر شده و تأثیرگذار است. در یکی از دیالوگها گفته میشود: «اینقدر کیف میکنم که هیچ کدومتون به هیچ یک از آرزوهایتان نرسید، هیچ چی نشید، مگه ما رسیدیم که شما برسید، تازه اون وقت میشید عین ما». در اینجا پیدایی حرص و عقدههای روانی در حکومتهای توتالیتر و تمامیتخواه در سوژه انسانی بازنمایی میشود و در دیالوگ دیگری که قبلاً از آن یاد شد با معرفی عامه مردم بهمثابه گوسفند و معرفی کسانی که بر آنها مسلط است بهمثابه چوپان دلسوزی که بدون او عوام، هویت خود را از دست میدهند، دلیل مقبولیت و مشروعیت حاکمیت در چنین جوامعی را توضیح میدهد. سپس در این دیالوگ که «چه جوریه دایی؟! به اونایی که اینجا هیچی نشدن و رفتن میگیم فرار مغزها، اون وقت به مایی که اینجا هیچی نشدیم و موندیم میگید بدون مغز. داریما!!! ولی سقف بالا سرمون نبود زنگ زد». فیلم اساساً در راستای توصیف نابرابری نهادینه شده ساختاری در چنین جوامعی که نابرابری در سرمایه فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و تغییر سرنوشت کنشگران اجتماعی را به دنبال خود میآورد، ساخته شده است.
حجم خشونت به تصویر کشیده شده در فیلم بسیار زیاد است؛ اما در نهایت همه این خشونتها با تأیید رفتار مثبت شخصیت داستان که قادر به اعمال خشونت نیست زیر سؤال میرود. جالب آنکه این منجی که در پایان فیلم میتواند خود و دیگران را از چنگال پدرسالاری مجرمانه برادر بزرگتر نجات دهد، مخدوشترین وضعیت هویتی را نسبت به سایرین داراست. او گذشته سخت و پررنجی را پشت سر گذاشته؛ کودکی بیسرپرست و رهاشده است که مشخص نیست پدر و مادر او چه کسانی هستند، قدری به لحاظ ذهنی ناتوان است و توسط اعضای خانوادهای که سرپرستی او را پذیرفتهاند نهتنها بهعنوان ابزاری برای کسب درآمد مجرمانه و بیگاری به کار گرفته شده، بلکه مورد تنبیه بدنی سخت قرار گرفته است. همیشه دیگران او را مورد تمسخر قرار داده و ناتوان و ناکارآمد قلمداد کردهاند. گویی نقبی به میراثی بودن نظام توتالیتر دارد و اینکه رستگاری را در چنین نظامی باید در میان گمنامان طردشدهای جست که ریشه در میراث دیگری دارند. در پایان فیلم منجی مذکور کودک بیسرپرستی که قرار بوده سرنوشت مشابه او داشته باشد را نهتنها از مرگ حتمی نجات میدهد، بلکه سرپرستی او را میپذیرد تا شاید میراثداری برای راهی که خود پیش گرفته دست و پا کند.
نظریه آزادی و رهایی
«مغزهای کوچک زنگزده»، درباره آزادی هم هست. درباره انسانی است که در گیرودار سنتها و موانع مختلف فرهنگی و اجتماعی به اسارت گرفته شده است. در فیلم، دختری که متهم میشود، نقش آن را بازی میکند. این فیلم در توصیف وضعیت جوامع سنتی ساخته شده است؛ وضعیتی برآمده از نوعی دگماتیسم و آسیبهای پیرامونی آن؛ جوامعی که نهایتاً باید آن را با بولدوزر ریشهکن کرد. باید از آن فرار کرد و به هر ناکجا آبادی جز آنجا رفت. کارگردان از پنجره تقابل سنت و مدرنیسم، مسأله آزادی و رهایی از سنت را در لایههای پنهان فیلم مطرح میکند. از این منظر با توجه به تمام نمادهای سنتی، اساساً این فیلم را باید اثری روشنفکری قلمداد کرد. همچنین در خصوص این پرسش که میتوان این فیلم را یک سیاه نمایی جامعه ایرانی تصور کرد نیز باید تأمل و تفکر نمود.
بازنمایی دنیای سنتی
فیلم همچنین نشان میدهد که در دنیای سنت رد شدن از هیچ خط قرمزی برای کسب درآمد به اندازه خودفروشی بزرگ نیست؛ از قاچاق هروئین گرفته تا قاچاق کودک و حتی برهنه کردن مردی که بسته موادی را بلعیده و اجبار او به تخلیه در جلوی چشمان دیگران با وجود شرمساری؛ اما به محض شنیدن شایعه تنفروشی، گویی عرق شرم بر جبین همه مینشیند که توان پیجویی صحیح ماجرا را از کنشگر میگیرد. این موضوع بهشدت با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ناهمخوان است و اتفاقاً برچسب غلط و ناحقی است که به سنت دینی ـ اسلامی جامعه توسط گروههای معاند و ضد دین زده میشود. درواقع با دیدن این فیلم ـ به نحوی غیرمستقیم ـ این موضوع القاء میشود که گذشته ایران همینگونه بوده؛ گذشتهای که در فیلم ناقص نشان داده شده است.
آسیبشناسی اجتماعی و فرهنگی
در واقع یکی از رویکردهای فیلم را باید در بستر آسیبشناسی اجتماعی و فرهنگی تحلیل کرد. مسائلی همچون زاغهنشینی، اعتیاد و پخش مواد مخدر، بچه دزدی، فرزندان کار، روابط خانوادگی آسیبزا و نوع نگاه به «زن» در جوامع سنتی و... . مدینه فاضله اهالی را میتوان در این دیالوگ دید: «عشق میکنم یه زمین داشته باشم توش خشخاش بکارم...» یا در جای دیگر: «چون پول داره فکر کرده کیه؟ ـ پول داشته باشی همه کسی».
مسأله غیرت در فیلم
فیلم به مسئله غیرت از زاویهای متفاوت میپردازد. بهطور مثال این منظر با سبک روایت «لاتاری» از موضوع، اساساً متفاوت است. در فیلم سعی میشود بهجای مقابله با منشأ فساد جنسی و بیناموسی، به پاککردن صورت مسئله یعنی کشتن ناموس (دختری که فیلمی از او منتشر شده است) توسط برادر نوجوانش اقدام شود. نوجوانی که به راحتی از برادرش برای انجام عمل مجرمانه و بهشدت خشونتبار دستور گرفته و اطاعتی بیچون و چرا دارد. این نوع اطاعت، مؤلفه مطلوب دیگری از ساختار پاتریمونالیسمی است که در فیلم برجستهسازی میشود.
نکات مثبت
آسیبشناسی فضای مجازی
آسیبشناسی فرهنگی و اجتماعی از منظر:
زاغهنشینی و حاشیهنشینی
خانواده
بحران بیکاری
اعتیاد
تکدیگری
نکات قابل تأمل
ارسال اثر به جشنواره بینالمللی فیلم آرژانتین با نام «ماردِل پلاتا» در سال 2010 (با مشخصاتی بسیار مشابه)
پرداخت روشنفکرانه به موضوع از منظر:
القاء ناکارآمدی نظام در مدیریت کشور
معرفی ضمنی نظام بهعنوان حکومتی با مناسبات قیممآبانه
القاء محدودیت و عدم آزادی در جامعه
بازنمایی هنجارهای جامعه سنتی به نحوی ناقص
ترویج اخلاق سکولار
تصاویر و عبارات خلاف عمومی
بازنمایی ناقص و تخریب ارزش اخلاقی غیرت خانوادگی
تصاویر رقص و موسیقی
ردهبندی سنی مخاطب
ضرورت اطلاعرسانی در خصوص ردهبندی سنی مخاطب
عدم حساسیت فرهنگی مردم به ردهبندی سنی فیلم در هنگام اکران