به خاطر استقلال کتک خوردم / هیچ وقت این را فراموش نمیکنم
پیشکسوت استقلال گفت: من به خاطر استقلال کتک خوردم، هیچ وقت فراموش نمیکنم در هشت سالگی کنار ورزشگاه آب و نان بربری میفروختم تا پول خرید بلیت بازیهای این تیم را تهیه کنم.
رضا رجبی در سن ۱۸ سالگی پیراهن استقلال را پوشید و ۱۱ سال با پیراهن آبیهای پایتخت به میدان رفت. رجبی یکی از مدافعان مستحکم استقلال در دهه ۵۰ و ۶۰ محسوب میشود که در سالهای دور نقش غیر قابل انکاری را در موفقیتهای آبیپوشان تهرانی ایفا کرد. رجبی در گفتگویی، حرفهای جالبی بر زبان آورد. متن این گفتگو در زیر میخوانید.
چه اتفاقی افتاد استقلالی شدید؟
من کاپیتان تیم جوانان ایران بودم. در بازیهای آسیایی تهران با ژاپن بازی داشتیم، اگر این تیم را شکست میدادیم جواز حضور در مسابقات جام جهانی جوانان را به دست میآوردیم. جکیچ سرمربی وقت استقلال در ورزشگاه حضور داشت، من گل برتری ایران را به ثمر رساندم و بعد از مسابقه جکیچ به استقلالیها گفته بود هر طور شده کاپیتان این تیم را میخواهم.
چه کسی به شما پیشنهاد داد؟
بعد از بازی به خانه رفته بودم تا به پدر و مادرم سر بزنم و دوباره به اردوی تیم ملی برگردم. در خانه نشسته بودم که چند نفر از استقلالیها آمدند و به طور رسمی پیشنهاد دادند.
پاسخ شما به این پیشنهاد مثبت بود؟
من عاشق استقلال بودم، استقلال را بیشتر از هر تیم دیگری دوست داشتم. من به خاطر استقلال کتک هم خوردم. هیچ وقت فراموش نمیکنم در سن ۸ سالگی کنار ورزشگاه آب و نان بربری میفروختم تا پول خرید بلیت بازیهای این تیم را تهیه کنم. آن شبی که استقلال به من پیشنهاد داد از فرط خوشحالی تا صبح خوابم نبرد. مدام به رویاها و آرزوهایی که داشتم فکر میکردم. اگر اغراق نباشد میتوانم بگویم زیباترین لحظهزندگیام همان شب بود. نکته جالبی نیز فردای آن روز اتفاق افتاد.
چه نکتهای؟
آن روزها فردی به نام ابوالفضل جلالی خبرنگار بود و در تیم ملی کارهای پشتیبانی را انجام میداد. او دوست داشت پرسپولیسی شوم و در مجله جوانان تیتر زد «یک جوان ۱۸ ساله جانشین ذوالفقار نسب در پرسپولیس شد»؛ آنها میخواستند مرا در عمل انجام شده بگذارند. بعد از این تیتر پرسپولیسیها دنبال من آمدند و مرا به باشگاهشان بردند. عبده پیشنهاد مالی خوبی داد، اما من به او گفتم من استقلالی هستم و دوست دارم در این تیم بازی کنم. دلم با پرسپولیس نیست و میخواهم به تیمی بروم که از بچگی رویای پوشیدن پیراهنش را داشتم. عبده وقتی حرفهایم را شنید هر کاری که دلت میگوید انجام بده و من نیز برایت آرزوی موفقیت دارم.
اولین بازی خود را با پیراهن استقلال به خاطر دارید؟
مگر میتوانم این روز به یاد ماندنی را فراموش کنم؟ بازی با ماشینسازی تبریز در ورزشگاه شیرودی بود که توانستیم به پیروزی یک بر صفر برسیم. من هنوز آن پیراهنی را که برای اولین بار در استقلال پوشیدم، به یادگار دارم.
چند سال برای استقلال بازی کردید؟
۱۱ سال. من در روزهایی پیراهن استقلال را پوشیدم که از پول خبری نبود و بازیکنان به عشق هواداران بازی میکردند.
بهترین خاطرهتان از سالهایی که استقلالی بودید؟
بازی با پرسپولیس در پرتماشاگرترین شهرآورد تاریخ، ۱۲۰ هزار تماشاگر به ورزشگاه آزادی آمده بودند. کنار زمین نیز مردم حضور داشتند. به ناصر حجازی گفتم برو بگو تا این جمیعت کنار زمین حضور دارند بازی نمیکنیم، او رفت و همین جملات را بر زبان آورد. در نهایت با تلاش ماموران مردمی که کنار زمین حضور داشتند به بیرون منتقل شدند تا بازی آغاز شود. من خیلی در آن مسابقه خوب کار کردم، بازی را با گل پرویز مظلومی بردیم و وقتی به رختکن رسیدیم حجازی صورت مرا بوسید و گفت آفرین رضا، امروز روز تو بود؛ و بدترین خاطره؟
شهرآورد سال ۶۵ که استقلال سه بر صفر شکست خورد. ما به خودمان باختیم وگرنه باید با گلهای زیاد به برتری میرسیدیم. من قبل از بازی با عباس رضوی حرف زدم. او تصمیم عجیبی گرفته بود که به ضرر استقلال تمام شد و هر کاری کردم که وی را از تصمیم نادرستی که گرفته است منصرف کنم، نتوانستم.
این تصمیم چه بود؟
او اصغر حاجیلو را روی نیمکت ذخیرهها نشاند و از جعفر مختاریفرد در پست دفاع چپ استفاده کرد. هر چه به او گفتم دفاع چپ پست تخصصی است وی زیر بار نرفت. در نهایت هم متضرر شدیم هر چند در همان ۱۰ دقیقه ابتدایی بازی ۲ فرصت صددرصد گلزنی داشتیم که اگر از آنها استفاده میکردیم جریان بازی تغییر میکرد.
شما در روز هفتم درگذشت پدرتان برای استقلال بازی کردید.
پدرم فوت کرده بود. وقتی مراسم تمام شد منصور پورحیدری و عباس کردنوری مانده بودند و نمیرفتند. استقلال همان روز بازی داشت. منصورخان به من گفت با شاهین بازی داریم و برایمان اهمیت دارد. گفتم نمیتوانم، به عموی بزرگم گفتند. به او گفتم غم بزرگی دارم، اما عاشق استقلال هستم و به خاطر هواداران میخواهم بازی کنم تا تعصبم را به این تیم نشان دهم. من همراه پورحیدری و کردنوری به ورزشگاه رفتم و برایم یک جفت کفش آوردند و به زمین رفتم، اما بیشتر از یک نیمه نتوانستم بازی کنم.
چرا؟
مراسم خاکسپاری پدرم مدام جلوی چشمانم بود، وقتی نیمه اول به پایان رسید به پورحیدری گفتم دیگر نمیتوانم ادامه بدهم و تعویض شدم.
بازی با چه نتیجهای به پایان رسید؟
استقلال ۲ بر یک برنده شد.
برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.