تبر به ریشه حکومت: حکایتی از سلطان محمود و مرد احمق
سلطان محمود و مرد احمقی که او را به چالش کشید.

سلطان محمود غزنوی دستور داد تا یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند.
ملازمان بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه میزند تا آن را قطع کند!
ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمقتر یافت نمیشود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانهاش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند.
سلطان گفت: آیا احمقتر از خود سراغ داری؟
آن شخص گفت: احمق تر از من آن حاکمی است که با دست خود و با تیشه ظلم، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع میکند!