حکایتی کوتاه با پندی آموزنده؛ حکیم و بخیل
این حکایت تقابل طمع و حرص یک بخیل با قناعت و تلاشگری یک حکیم را به تصویر میکشد.
![حکایتی کوتاه با پندی آموزنده؛ حکیم و بخیل](https://cdn.fartaknews.com/thumbnail/oBCG7UbItISx/p_IUuvJQB-2mJilBKQWxvj1X0IDqLxtDyUgzRGJxjc1cGZ3vM-iFJE_oBnIHmGAlbIrI-F_GqBAJdFXUUYjjlsD0dLV3xuLqQHS3XWZxFj5ABC56oWB6IkD6UA0rnhKz/photo_2024-06-09_02-42-05.jpg)
بخیلی حکیمی را دید که به محنت بسیار سنگ از معدن نقره می کند، ریزه می ساخت بعد از آن می گداخت و قراضه ای حاصل می کرد و با آن معاش می گذراند.
بخیل گفت: ای حکیم، معیشت از این آسان تر میسر است، این همه محنت چرا می کشی؟
گفت: به این محنت و مشقت زر حاصل کردن بر من هزار بار آسان تر است که از مشت تو یک فلس بیرون آوردن.
برچسب ها:
حکایت