گردن شکسته؛ حکایت جالب درمورد بداقبالی
وقتی بداقبالی از آسمان نازل میشود
قطب الدین در مسیری میرفت ، ناگهان شخصی از بام خانه ای پرت شد و روی گردن قطب الدین افتاد به طوری که مهره گردن او شکست.
قطب الدین در بستر خوابیده بود که جمعی به عیادت او آمدند و جویای حال وی شدند. او گفت: چه حال از این بدتر که دیگری از بام افتاد و گردن من بشکست.