//
کدخبر: ۴۶۴۹۷۶ //

داستان جالب و آموزنده مردی که فکر می‌کرد همسرش ناشنواست

حکایتی طنزآمیز که از سوءتفاهمی ساده آغاز شده و به درسی عمیق در مورد قضاوت و برداشت ما از دیگران ختم می شود.

داستان جالب و آموزنده مردی که فکر می‌کرد همسرش ناشنواست

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت.

دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده‌اى وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:

«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو. اگر نشنید همین کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن. بعد در ٢ مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.»

آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه  شام بود و خود او در اتاق نشیمن نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید: عزیزم شام چى داریم؟

جوابى نشنید. بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید: عزیزم شام چى داریم؟

باز هم پاسخى نیامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت:عزیزم شام چى داریم؟

باز هم جوابى نشنید. باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابى نیامد.

این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت:عزیزم شام چى داریم؟

زنش گفت: مگه کرى؟ براى پنجمین بار می گویم: خوراک مرغ!

نتیجه اخلاقى: مشکل ممکن است آنطور که ما همیشه فکر می کنیم در دیگران نباشد و عمدتاً در خود ما باشد!!

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۶۴۹۷۶ //
ارسال نظر