حکایت دیوانهای که عقلش از شاه بیشتر بود!
دیوانهای که در مسیر شکار با شاه همراه شد، با پاسخهای خردمندانه خود پادشاه را به تأمل واداشت.
![حکایت دیوانهای که عقلش از شاه بیشتر بود!](https://cdn.fartaknews.com/thumbnail/fj9NUZmJ30hS/p_IUuvJQB-2mJilBKQWxvj1X0IDqLxtDyUgzRGJxjc1cGZ3vM-iFJE_oBnIHmGAlbIrI-F_GqBAJdFXUUYjjlsD0dLV3xuLqQHS3XWZxFj5ABC56oWB6IqXX_-9sPU92/%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA+%283%29.jpg)
پادشاهی در راه شکار، دیوانه ای را دید که کودکان او را اذیت می کردند.
شاه دلش به رحم آمد و او را همراه خود برد.
در بین راه، از دیوانه چند سؤال کرد.
او به تمام سؤال های شاه، پاسخ های صحیح و عاقلانه داد.
شاه تعجب کرد و گفت چرا رفتارت با من مثل بقیه مردم نیست؟
دیوانه جواب داد قربان، به خاطر اینکه عقل شما کم و زورت زیادتر از من است.
می ترسم غضبناک شوی و دستور کشتن مرا بدهی.
از این جهت ناچارم با تو مدارا کنم.