آنچه برای حسن روحانی شگون ندارد
احمد غلامی نوشت : دولتهای بعد از انقلاب با همه تفاوتهایشان، مسیر مشابهی را طی میکنند. این دولتها با آغازی توفانی درصدند بنیان مشکلات را از جا بر کنند و طرحی نو در اندازند. شعارها با شور چنان در هم میآمیزد که همهچیز دستیافتنی میشود و رسیدن به میعادگاه سعادت آسان جلوه میکند.
این از ویژگیهای انقلاب است که گاه شرارههای آن از زیر خاکستر سر بر میکشد و شعلهور میشود و مردم را به شوق میاندازد که راه رسیدن به قله هموار است. فرورفتن در خلسه خلاصشدن از مصائب بیشماری که ارمغانش بیخوابی، هول و اضطراب از آینده است و بس.
اینچنین دولتها از پی هم آمدند: دولت هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی. دولت که زمانی «بخت» معنا داشت، اکنون دستگاهی است برای ساماندادنِ سیاست، سیاستی که زمانی «تنبیه» معنی میشد. چقدر طول کشید تا دولت، دولت شود و سیاست، سیاست. بسیارند مردمان خستهدلِ ازپاافتاده در کورهراههای سیاست که به قله سعادت نرسیدند و چهره در نقاب خاک کشیدند. دولتهایی که توفانی آمدند در مصائب زمانه گرفتار شدند و اگر کاری از پیش بردند یا نبردند در یک چیز همداستان بودند؛ جملگی در کلیشههای صلب تاریخ دربند شدند و سقف پروازشان چنان کوتاه شد که مصلحت را در بهراه هموار رفتن دیدند، که بِه از مردن در کورهراههای دشوار بود. دولت هاشمی بدون اتوپیا نوید اتوپیا را میداد و دولت خاتمی با اتوپیا همهچیز را دور از دسترس و ناممکن میکرد و دولت احمدینژاد با اتوپیا یا بیاتوپیا همهچیز را به سخره میگرفت و همهکس را میخنداند و مردم را در خلسه فرو میبرد که «ای رَه گمکردگان اتوپیا همینجا است!» دولت روحانی نه بیگانه با اتوپیا اما بیاتوپیا است. عقلگرایی سردمزاج که گاه توفانی میشود، گاه آرام. انقلابیگری با مصلحتاندیشی هاشمی، سیاستورزی آشنا با صداقتِ خاتمی و عقلگرایی با سویههای پوپولیسم احمدینژاد. دولتهای بعد از انقلاب درصدند تا دولتی «بالنده» باشند نه دولتی «چرخنده». دولتِ بالنده صرفا نشانگر تغییر دولتها نیست، این برداشت از دولت نشانه حرکتی پیشرو و متعالی است. از این رهگذر دولتها در عیار نقد جلوهای دیگر مییابند و شعارهای سیاسی جایشان را به تفاوتهای اساسی میدهند. در این عیار، دولتی روی کار نمیآید تا بختیار شود، تا مردم را سیاستی دیگر کند. اگر دولتِ هاشمی بالندگی را در اقتصاد و بازار آزاد جستوجو کرد و تجربه دولتش برای روحانی اینگونه شد که بسیار مردمان در کورهراههای فاصله طبقاتی جان دادند، دولت خاتمی تجربه دیگری را نوید داد. اینکه صداقت، دولتِ مستعجلی است که تن به سیاست نمیدهد. دولت احمدینژاد اما، دولتی را وعده داد که بیش از آنکه بالنده باشد، نابالغ بود. دولتی نابالغ که زودتر از زمان مقرر به دنیا آمد. اینک دولت روحانی با چه تجربهای دولتش را به دیگری میسپارد، آیا دولتی چرخنده خواهد بود که صرفا دست به دست خواهد شد؟
اگر دولت روحانی بر آن است دولتی بالنده باشد چه مسیری را پیشِ رو دارد؟ عبور نهچندان دشوار کابینه از مجلس چه اثراتی در آینده وزرا خواهد داشت؟ آیا همچنان رویه مجلس با وزرا چنین خواهد بود. اگر چنین باشد، بَدا به حال مردم. اگر چنین نباشد بدا به حال وزرا که به مصلحتاندیشی خو کردهاند. اما درست یا غلط چشم امید مردم بیش از مجلس به دولت است و مجلس را در راستای دولت میبینند، اگرچه چند صباحی نمایندهای پرچمی برافراشته که فراتر از دولت بوده و این، استثنایی است بیقاعده. اگر مجلسی آمده فراتر از ملت، شمعی بوده در باد. آنچه دولت بالنده را ممکن میسازد نمایندگانی استثنایی و مجلسی فراتر از ملت است. دولتِ بالنده چه مسیری در پیش دارد؟ دولت بالنده بیش از هر کارِ ساختاری باید تهدیدها را از سر راهش بردارد. اگر زمانی تهدید خارجی خواب را از چشمان دولت میربود اکنون فقر و گرسنگی و بیکاری است که آن را تهدید میکند. تهدیدی ساده و سنگین: «مردم فقیرند». دو واژهای که نباید زیاد تکرارشان کرد. با تکرار این واژگان دو اتفاق رخ خواهد داد، این تکرار بهطرز کاذبی این تصور را شکل میدهد که برای فقرا کاری انجام دادهایم و با تکرار بیشترش آن را از معنا تهی میکنیم. «مردم فقیرند» را هاشمی اینگونه تکرار کرد. عدهای فقیرند و عدهای ثروتمند که در طول زمان بههمت ثروتمندان، فقرا ثروتمند خواهند شد. هاشمی رفت اما ثروتمندان ثروتمندتر و تازهبهدورانرسیدهها اختلاسگر و مردم فقیرتر شدند. فقرِ نشئتگرفته از فاصله طبقاتی میراثِ دولت هاشمی است که به خاتمی رسید. خاتمی بسیار تلاش کرد این میراث را با همت دولتش از جا برکند، اما سختی بود که آسان میسر نمیشد. پس آن را دیگر بر زبان نیاورد تا خواب دولتش آشفته نشود و امید مردمی که به او دلبستهاند از دست نرود. احمدینژاد که از راه رسید، «مردم فقیرند» را آنقدر تکرار کرد تا بیمعنا شد. احمدینژاد میاندیشید راه درست را برگزیده است. برای نترسیدن از هیولا باید نام آن را بسیار تکرار کرد، اما یک نکته تاریخی را فراموش کرده بود، بیمعناکردنِ مفاهیمِ بامعنا، ازجمله فقر شگون ندارد و سرآخر دامنگیر آدم میشود. اینهم میراث احمدینژاد برای روحانی، فقرِ از معنا تهیشده، که دیگر حتی کارکرد تبلیغاتی هم ندارد. فقری که شگون ندارد، دامنگیر هر دولت بشود زمینش میزند. دولتهای بعد از انقلاب با همه تفاوتهایشان مسیر مشابهی را طی کردهاند. این دولتها با آغازِ توفانی درصدند تا بنیان مشکلات را از جا بر کنند. دولت روحانی با همه مشابهتها نباید راه دولتهای دیگر را برود. مردم، دیگر در انتظار توفانهای بنیانکن نیستند. آنان فعلا به حداقلها رضایت دادهاند. اینهم از «دولتِ» دولت روحانی است که تلقی مردم از حداقلها، محتاجنبودن به نان شب است. این خواسته برای دولت روحانی حداقل است یا حداکثر!
* زمان بالنده و زمان چرخنده مفاهیمی هستند که از کتاب «تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ» نوشته محمد توکلیطرقی، نشر پردیس دانش عاریه گرفتهام.