وقتی در حیاط را گشودم تکه کاغذی را دیدم که روی زمین افتاده بود با تعجب جملات آن را خواندم و متوجه شدم که مردی غریبه…
خیال ساندرا بولاک از بابت مزاحمتهای عاشقش راحت شد؛ کوربت خودکشی کرد!