//
کدخبر: ۴۱۵۸۹۵ //

از کجا بفهمیم عاشق شده‌ایم؟

تمام روز توی فکرتان چرخ می‌زند؟ تک‌تک رفتارهایش برایتان معنا دارد و حاضرید همه زندگی و وجودتان را برای شاد شدنش قربانی کنید؟ می‌ترسید دلش با شما نباشد و از روزی که جایش در زندگی‌تان خالی باشد، وحشت دارید؟

 از کجا بفهمیم عاشق شده‌ایم؟
به گزارش فرتاک نیوز،

حتی اگر همه این جمله‌ها، در مورد احساسی که امروز دارید درست باشد، باز هم نمی‌توانید اسمتان را عاشق بگذارید. حتی اگر دلتان از دوری‌اش بترکد و بودن با او رؤیای روز و شبتان باشد، باز هم ممکن است تا تبدیل شدن به یک عاشق واقعی فاصله زیادی داشته باشید. خواندن این مطلب به شما کمک می‌کند تا هر احساسی را عشق خطاب نکنید و با میان‌برهای ساختن رابطه‌ای عاشقانه آشنا شوید.

دوستش دارید یا عاشقش هستید؟

وقتی می‌بیندش، قلبتان تند می‌زند؟ دیگر چه؟ وقتی کنارش می‌نشینید، زمان متوقف می‌شود و با هر لبخندش، ساعت‌ها و روزها پرانرژی می‌مانید؟ نکند عاشقش هستید؟

دست خودتان نیست؛ عاشق شدن یک رفتار غیرارادی است که همه ما کم‌وبیش تجربه‌اش می‌کنیم. وقتی عاشق می‌شویم، می‌خواهیم با کسی که به او دل‌بسته‌ایم، همراه شویم، با او ازدواج کنیم و در کنارش باشیم. وقتی احساس خوش عاشقی را در کنار فردی که عاشقمان است تجربه می‌کنیم، تمام وجودمان غرق شادی می‌شود؛ اما اگر پایمان به عشقی یک‌طرفه باز شده باشد، احساس بدبختی می‌کنیم. وقتی که عاشق می‌شویم، وجودمان پر از انرژی و درعین‌حال آرامش می‌شود و با هر لبخند، تأیید یا حتی هر لحظه حضور او در کنارمان، این احساسات تشدید می‌شوند.

دوست داشتن با عاشق بودن فرق می‌کند. وقتی کسی را دوست داریم، بهترین چیز را برایش می‌خواهیم و از بودن در کنارش لذت می‌بریم. در این حالت هم احساساتمان با آن فرد گره خورده، اما شدت این اتفاق، کمتر از زمانی است که عاشق کسی می‌شویم. احساس خوبی که عاشق شدن نصیبمان می‌کند، همه قدرتمان را از بین می‌برد و ما را به زانو درمی‌آورد.

پاسبانش هستید یا عاشقش؟

وقتی از شما دور می‌شود، آرامش را با خودش می‌برد؟ دلتان می‌خواهد همه‌جا کنارش باشید و حتی در سرش هم خانه کنید و از افکارش سر دربیاورید؟ همیشه نگرانید که بی‌خبری‌تان از بخشی از واقعیت‌ها به ضررتان تمام شود؟ نکند عشق را با احساس دیگری اشتباه گرفته‌اید؟

خیلی وقت‌ها، آدم‌هایی که احساس ناامنی را همیشه با خود یدک می‌کشند، به کسی که احساس می‌کنند به او نیاز دارند، ‌دل می‌بندند.

این نیاز آن‌قدر قدرتمند است که اشتیاق عمیقی را در فرد ایجاد می‌کند، اما جنس این اشتیاق و میل، از آن جنسی نیست که عاشق‌ها تجربه می‌کنند. این احساس رابطه را به سمتی می‌برد که نیاز فرد به کنترل کردن را برآورده کند. نیاز به کنترل کردن، با خودش حسادت و حتی خشم را می‌آورد، اما فرد کنترل‌گر، تمام تلاشش را می‌کند تا به دیگران ثابت کند که این رفتارها حاصل عشق است. درواقع رابطه برای این آدم‌ها، به معنای لذت مالکِ فکرِ دیگری بودن است، نه لذت همراه شدن با او.

رقیبش هستید یا عاشقش؟

حاضر نیستید وقت و انرژی‌ای را که می‌تواند به شما اختصاص دهد، خرج چیز دیگری کند؟ از خانواده و دوستانش گرفته تا حتی هنر و درسی که به آن می‌پردازد، همه را رقیب خود می‌دانید و هر چه بیشتر درگیرشان شود، حساسیت شما هم بیشتر می‌شود؟ نکند به جای تبدیل شدن به یک عاشق، به فردی حسود بدل شده‌اید؟

خیلی‌ها معتقدند که حسادت همراه عشق می‌آید. آن‌ها حتی پا را فراتر می‌گذارند و می‌گویند اگر حسود نباشید، حتماً عاشق نیستید و به تعبیر خودشان اگر روی او حساس نباشید، دوستش ندارید! اما واقعیت این است که حسادت از عشق نمی‌آید، بلکه به خاطر احساس ناامنی ایجاد می‌شود.

اینکه شما عاشق فرد مقابلتان هستید یا نه و چقدر به او عشق می‌ورزید، ربطی به میزان حسادتی که در رابطه شما موج می‌زند، ندارد. خیلی از آدم‌های کنترل‌گر، پای حسادت را به رابطه‌ای که خودشان عاشقانه تعبیرش می‌کنند، باز می‌کنند؛ اما حقیقت این است که عشق در دنیای این آدم‌ها جایی ندارد و احساس ناامنی و ترس از تنها ماندن آن‌ها را به سمت چنین رفتارها و واکنش‌هایی هل می‌دهد.

وقتی خودتان را سزاوار دوست داشته شدن نمی‌بینید، همیشه نگرانید که هر چیز یا فرد دیگری از شما ارزشمندتر شود و جایتان را در زندگی کسی که عاشقش هستید، بگیرد.

پرستارش هستید یا عاشقش؟

همه فکر و ذکرتان مراقبت از او شده؟ زندگی‌تان را وقفش کرده‌اید و هر وقت و هر جا که بخواهد حاضر می‌شوید تا مبادا به او سخت بگذرد؟ پیشرفت خودتان برایتان مهم نیست و دوست دارید همه‌ی عواملی را که برای پیشرفت کردن نیاز دارد، برایش فراهم کنید؟ نکند به جای عاشق به یک پرستار تبدیل شده باشید؟

خیلی‌ها به دنبال زندگی کردن با کسی می‌گردند که بتوانند از او مراقبت کنند.

با مراقبت کردن از دیگران به این آدم‌ها احساس خوشایند مهم بودن دست می‌دهد و این موضوع که دیگران خود را نیازمندشان ببینند و احساس کنند بدون این مراقبت‌کننده‌ها زندگی برایشان ناممکن است، به آن‌ها آرامش می‌دهد.

این آدم‌ها، نیاز دارند که در چشم دیگران به‌عنوان یک نجات‌دهنده دیده شوند و آدم‌های دیگر هم فکر می‌کنند این ناجی‌ها، عاشق‌های فداکار و سخت‌کوشی هستند؛ اما درواقع، عشق هیچ جایی در زندگی آن‌ها ندارد. این آدم‌های مهرطلب تصور می‌کنند اگر مثل یک امدادگر یا مادر رفتار کنند، ارزشمند شمرده می‌شوند، اما اگر دیگران را به خود محتاج و نیازمند نکنند، تنها می‌مانند.

قربانی‌اش هستید یا عاشقش؟

مهم نیست اکنون و امروز به شما و او چه می‌گذرد؟ همیشه نگران فردایی هستید که قرار است بیاید؟ فردایی که ممکن است در آن دیگر دوستتان نداشته باشد و جایی در زندگی‌اش نداشته باشید؟ هر کاری می‌کنید تا به خودتان عشقش را ثابت کنید؟ نکند به جای عاشق به یک

قربانی تبدیل شده باشید؟

برای آدم‌های عاشق، بودن در کنار کسی که دوستش دارند و لذت بردن از همراهی او کافی است؛ اما آدم‌هایی که احساس امنیت نمی‌کنند، چه در روزهای تنهایی و چه در زمانی که به یک رابطه‌ی به‌ظاهر عاشقانه وارد شده‌اند، مدام با ترس از دست دادن و تنها ماندن، ناامیدی و سرخوردگی درگیر هستند.

آن‌ها مدام در حال طرح کردن آزمون‌هایی هستند که به خود و دیگران ثابت کنند کسی دوستشان می‌دارند و تا ابد در کنارشان می‌ماند.  

این آدم‌ها همیشه می‌ترسند با از دست دادن یک نفر تا ابد تنها بمانند و شانس دیگری برای پیدا کردن نیمه گمشده‌شان نداشته باشند.

در کمینش هستید یا عاشقش؟

خوب می‌دانید که بدون داشتن او در زندگی‌تان، مسیر پیشرفتتان طولانی و سخت می‌شود؟ فکر می‌کنید اگر این فرصت را از دست بدهید، هیچ‌وقت به جایی نمی‌رسید و نمی‌توانید آرزوهایتان را محقق کنید؟ نکند به جای عاشق شدن برای او دام پهن کرده‌اید؟

دل بستن به آدم‌های معروف، جذاب، قدرتمند و ثروتمند را نباید با عشق اشتباه گرفت. خیلی از کسانی که برای برقراری ارتباط با این آدم‌ها به هر دری می‌زنند، عاشق نیستند؛ آن‌ها آدم‌هایی با عزت‌نفس پایین هستند که می‌خواهند با پیدا کردن چنین نیمه‌ی گم‌شده‌ای، خلأهایشان را پر کنند. برای آن‌ها شریک زندگی، به معنای شریک عاطفی و همراه نیست، بلکه کسی است که باید جاهای خالی زندگی‌شان را پر کند و کمبودهایشان را جبران کند؛ اما واقعیت این است که معشوق، نیمه‌ی گم‌شده‌ای نیست که ضعف‌های عاشق را جبران کند و کمبودهایش را از بین ببرد.

مراقب تپش‌های قلبتان باشید

عشق به‌تنهایی کافی نیست و اگر فکر می‌کنید تنها با همین احساس شیرین و البته قدرتمند می‌توانید دنیا را زیرورو کنید، در اشتباهید. شما می‌توانید از عشق و عاشقی لذت ببرید و آرامش بگیرید، اما وقتی پای یک عمر زندگی به میان می‌آید، نمی‌توانید انتظار داشته باشید که عشق از رابطه‌تان محافظت کند و آن را تا ابد حفظ کند. در جریان زندگی مشترک، اینکه چقدر مهارت‌های ارتباطی‌تان بالاست، چقدر درست انتخاب کرده‌اید و در چه شرایطی زندگی‌تان را شروع کرده‌اید و ادامه می‌دهید، بیشتر از عشقی که ممکن است در دلتان داشته باشید، به رابطه‌تان و بقایش کمک می‌کند.

درست است که تا اینجا، سعی کرده‌ایم پای منطق را هم به زندگی‌تان باز کنیم و بگوییم که نباید از عشق بیشتر از آنچه باید، انتظار داشته باشید؛ اما نباید از یاد ببرید که یک رابطه منطقی هم به‌تنهایی نمی‌تواند پیش برود و دوام داشته باشد. وجود عشق می‌تواند خیلی از مشکلات را کمرنگ کند و انرژی بیشتری در هر دوی شما برای ساختن رابطه و ادامه دادنش ایجاد کند و از سوی دیگر، وجود منطق می‌تواند رابطه‌ای امن‌تر را برایتان به ارمغان بیاورد.

خلاصه اینکه، هم منطق و هم احساس، باید پا به‌پای هم به شما برای ساختن رابطه‌ای آرامش‌بخش و بادوام کمک کنند، پس اگر این روزها دلتان لرزیده و احساس می‌کنید عاشق شده‌اید، باید بدانید که تنها قدم اول را برداشته‌اید و چاره‌ای جز صبر کردن و تلاش برای شناخت بیشتر، پیش رویتان نیست.

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۱۵۸۹۵ //
ارسال نظر