//
کدخبر: ۲۹۶۸۹ //
حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری :

ایران اینک در جهان می‌درخشد

ایران اینک در جهان می‌درخشد

به گزارش – فرتاک نیوز: محفل شعر و خاطره ایثار به مناسبت سی‌وپنجمین سالگرد آزادسازی خرمشهر به همت خانه فرهنگ ایثار و مقاومت وزارت ارشاد اسلامی باحضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری مشاور امور ایثارگران وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و حسن محرابی مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری‌‌های داخلی و جمع‌کثیری از هنرمندان، شاعران، نویسندگان، رزمندگان، ایثارگران وجانبازان دوران دفاع مقدس در سالن شورای فرهنگ عمومی برپا شد.

تعدادی از شاعران چون پرویز بیگی‌حبیب‌آبادی، هادی خورشاهیان، سرهنگ مجتبی جعفری، محمود اکرامی‌فرد و محدثی خراسانی دراین مراسم حضور داشتند که سورده‌های خود را به همراه خاطراتی از دوران جنگ خواندند.

ابتدا پرویز بیگی‌حبیب‌آبادی شاعر یاران چه غریبانه رفتند با نقل خاطره‌ای از دوران اشغال خرمشهر گفت: در دوران جنگ بسیاری از شعرا برای شعرخوانی در مناطق جنوب به ماموریت اعزام می‌شدند، اما حق ماموریت نمی‌گرفتند و به همین خاطر ما هم از آنجایی که تب شعر داشتیم، برای شرکت در جبهه و برگزاری شب شعر از حوزه هنری ماموریت گرفتیم که بتوانیم با اشعارمان انگیزه رزمندگان را بالا ببریم.

وی افزود: آن زمان اجازه نمی‌دادند شعرا به شکل گروهی برای برگزاری شب شعر در جبهه‌های نبرد حضور پیدا کنند با رایزنی‌هایی که با نمایندگی ارتش در منطقه داشتیم توانستیم مجوز اعزام گروهی شعرا را در خط مقدم دریافت کنیم.

بیگی‌حبیب‌آبادی گفت: با گروهی از هنرمندان و شاعران در28 آذر1360 به اهواز اعزام شدیم که اولین خاطره‌ای که از جنگ به یاد داریم بازمی‌گردد به یک کامیون ارشتی. این کامیون در حالی از خیابان عبور می‌کرد که درونش اجساد پاک شهدا قرار داشت. اجساد به قدری زیاد بود که برخی از آن‌ها پایشان بیرون از کامیون افتاده بود؛ طوری که وقتی این کامیون حرکت می‌کرد خون شهدا بر زمین می‌ریخت. این یکی از صحنه‌های دلخراشی بود که برای اولین بار دیده بودم و خاطرش هنوز از ذهنم پاک نشده است.

وی افزود: هیچ امکاناتی برای حضور در خرمشهر آن زمان وجود نداشت و وقتی هم از مسئول لشگر زرهی 92 ارتش درخواست کردیم که اجازه دهند که به آبادان برویم تاکید کرد که هیچ وسیله نقلیه‌ای برای انتقال ما وجود ندارد. تنها یک مینی‌بوس وجود داشت که راننده آن هم گفتند به دلیل قرارگرفتن مینی‌بوس در تیرس دشمن فقط می‌تواند تا کیلومتر12 جاده اهواز به آبادان حرکت کند. ما هم با قبول کردن این موضوع سوار مینی‌بوس شدیم و به سمت آبادان به حرکت کردیم.

بیگی‌حبیب‌آبادی ادامه داد: در آن سفر افرادی چون حسام‌الدین سراج، ناصر پلنگی، کاظم چلیپا، محسن نفر، صدیقه کاشانی، سیمین‌دخت وحیدی و صدیقه وسمقی حضور داشتند و در راه از سراج خواستم که برایمان آواز بخواند که او شعر«گل برگ سرخ لاله در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد» را خواند. ما هم شروع کردیم به همخوانی با سراج که در این بین شوری ایجاد شد که دیدیم در کیلومتر چهل جاده اهواز به آبادان قرار داریم و همین حین بود که آتش شدید توپخانه‌ای دشمن آغاز شد. ماشین پشت سرما که ماشین بچه‌های بسیج بود مورد اصابت گلوله‌های توپخانه عراق قرار گرفت و همه افراد آن به شهادت رسیدند. به راننده گفتم به قسمت خاکی جاده برود که وارد مواضع سابق ارتش عراق شدیم که قبلاً در آنجا مسقر بودند. این مواضع به قدری مستحکم بود که نشان می‌داد عراقی‌های بسیار قدرتمند بودند، اما ما از آن‌ها قدرتمندتر بودیم که توانستیم آن‌ها را شکست دهیم.

وی افزود: از آنجایی که من آن زمان در نیروی هوایی خدمت می‌کردم، گفتم که اصل پراکندگی را باید حفظ کنیم که مبادا کسی زخمی شود. وقتی آتش توپخانه تمام شد باز هم سوار مینی‌بوس شدیم و شروع به حرکت کردیم. وقتی به آبادان رسیدیم سعید موسوی به همراه یکی از دوستان یزدی‌اش به استقبال ما آمد که دوستش پارچه‌ای به دست داشت که روی آن نوشته شده بود «غریبانه می‌جنگیم و غریبانه شهید می‌شویم».

بیگی حبیب‌آبادی گفت: برای دیدن خرمشهر و در امان بودن از آتش دشمن مجبور بودیم از تونلی که بین خانه‌ها احداث شده بود عبور کنیم، در یکی از کانال‌هایی که زده شده بود حدود 450 نفر به شهادت رسیده بودند. زمانی به یکی از خانه‌ها وارد شدیم دیدم که ساعت پنج دقیقه به یک بود. از یکی از دوستان پرسیدم که این ساعت پنج دقیقه به یک شب بوده یا ظهر که از کار افتاده که همراهم گفت احتمالاً شب، اما ما با دیدن دفتر مشق کودکی که کلاس اول بود گفتم این ساعت درظهر متوقف شده است.«یک مشق ناتمام در اوراق دفتری/ گوید زداغ قصه گل‌های پرپری/ گهواره‌ای‌ست ساکت پای عروسکی/ یادآورد قصه گلگون کودکی». من همانجا به بچه‌ها گفتم ساعت نماد زمان است و این ساعت دارد شهادت می‌دهد که ما پیروز می‌شویم. یا این که در مغازه‌ای، روی ترازو مشمایی بود که لوبیا را وزن می‌کرد و به همان شکل به حال خودش رها شده بود و این ترازو در انتظارعدالت باقی مانده بود، همان‌طور که ما منتظر عدالت هستیم.

وی افزود: به همین شکل ادامه دادیم تا رسیدیم به محله «کوته‌شیخ» و از بالای یک ساختمان که بچه‌ها حفره‌ای ایجاد کرده بودند، می‌‌توانستیم خرمشهر را از دور ببینیم. برای اولین بار این شهر فرو ریخته را دیدم و بدترین و سخت‌ترین صحنه‌ آن بود که در میان آوار شهر، پرچم دشمن بالای ساختمان بانک ملی در اهتزاز بود.

یاران چه غریبانه. رفتند از این خانه / هم سوخته شمع ما.هم سوخته پروانه / بشکسته سبوهامان. خون است به دل هامان / فریاد وفغان دارم. دوردیکش میخانه / هرسو نظر اندازی. دریاد کسی افتی / آن‌ها که سفر کردند. زین جاسوی جانانه / تا سربه بدن باشد. این جامعه کفن باشد / فریاد اباذرها. ره بسته به بیگانه / ای وای که یارانم.گل‌های بهارانند / رفتند از این خانه رفتند غریبانه / یاران چه غریبانه.رفتند از این خانه / هم سوخته شمع ما. هم سوخته پروانه .

هادی خورشاهیان یکی دیگر از شعرا برجسته کشورمان هم به توجه کابران فضای مجازی در خصوص سالروز آزادسازی خرمشهر اشاره کرد و گفت: یکی از کاربران فضای مجازی نوشته بود «خرمشهر را خدا آزاد کرد و انشاالله خدا هم آن را آباد می‌کند!». ما بعد از بیست سال از آزادسازی خرمشهر به این شهر سفر کردیم و مسجد جامع شهر را به همان شکل گذاشته بودند تا برای همگان مشخص شود که وضعیت شهر در آن زمان به شکلی بوده است.

وی افزود:هرچند سنش اجازه نمی‌داد که به جبهه برود، ولی با این که من در جبهه نبودم، اما به تشییع جنازه 300 شهید رفته‌ام که اولین تشیع جنازه مربوط به پدرم بود که با سه تن از دوستانش به شهادت رسیده بودند. از آن زمان بود که احساس کردم مرگ دور است، اما باید بگوییم که مرگ بسیارهم نزدیک است. در یکی از مدارس به دانش‌آموزی گفتم که باید انقلابی باشیم که برخی به من چپ‌چپ نگاه کردند، اما باز تاکید کردم که باید انقلابی باشیم. چرا که ما شعرا جامعه را از پایین می‌سازیم و باید یاد بگیریم اگر زباله‌ای را از روی زمین برنمی‌داریم، حداقل زباله روی زمین نریزیم.

خورشاهیان ادامه داد: مردم ما از کودکی انقلابی بار می‌آیند و در انتخابات 22 بهمن یا روز قدس از خودم می‌پرسیدم شاید من تنها کسی هستم که با فرزند شش ماهه خود به راهپیمایی آمده‌ام، اما وقتی در میان جمعیت حضور پیدا کردم متوجه شدم که افراد بسیاری همانند من هستند که با فرزندان چند ماهه‌شان به راهپیمایی آمده‌اند.

رسیده‌اند از آن سوی خط نفربرها/ کشیده خط کجی روی مرز کشورها/ گره زده‌اند غریبانه بند پوتین را/ بر آن شده‌اند برای وطن، برادرها/ دوباره کاسه آبی که ریخت در کوچه/ دوباره بارشی از ابر چشم مادرها/ همیشه منتظرم اهل خانه در کوچه/ که بازمانده در این کوچه، چشم این درها/ پریده‌اند به سوی کلاغ‌های سیاه/ پریده‌اند بر اوج وطن کبوترها/ چقدر زمزم و کوثر برای اسماعیل/ چه تشنگی غریبی برای هاجرها/ مواظب‌اند که در رود نیل گم نشوند/ مواظب‌اند از این سوی رود خواهرها/ نماز شکر و دعا و قرآن/ صدای پر زدن جبرئیل و سنگرها/ خداکند برود بر مناره پرچم‌ها/  نه این که باز شود روی عطر پیکرها.

سرهنگ مجتبی جعفری ایکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم با نقل خاطراتی از جنگ گفت: ایستادگی مردم در آن زمان به قدری غرور آفرین بود که بزرگ‌ترین متجاوزان هم نمی‌توانستند از سد محکم مردم عبور کنند و کشور را به اشغال در آورند.

وی افزود: خرمشهر در طول دوران تاریخ بارها مورد هجوم بیگانگان قرار گرفتهه است، ولی با این که خرمشهر بارها مورد اشغال بیگانگان قرار گرفته اما تنها در زمان جنگ هشت ساله بود که توانستیم این شهر را دوباره فتح کنیم و از دست دشمن خارج سازیم. در آن زمان تانک‌های عراقی‌ها به دنبال این بودند که خرمشهر را از جنوب اشغال کنند که نتوانستند به همین دلیل با قطع کردن جاده اهواز به خرمشهر توانستند از قسمت شمال وارد شده و شهر را به اشتغال خود در آورند.

جعفری گفت: خرمشهر هیچ‌گاه به شکل کامل به اشغال عراقی‌ها در نیامد و همیشه گفته می‌شود که خرمشهر به شکل کامل سقوط کرد درحالی که عراقی‌ها فقط توانستند بخشی از شهر را بگیرند.

وی ادامه داد: طبق قانون جنگ این نیروهای حمله کننده هستند که اگر به رودخانه برسند روی آن پل احداث می‌کنند و نیروهای مدافع برای جلوگیری از هجوم دشمن آن را خراب می‌کنند اما در دوران دفاع مقدس این شرایط برعکس بود و رزمندگان ما بودند که برای دفاع از کشور روی رودخانه‌ها پل می‌ساختند.

جعفری گفت: دفاع از کشور از ارزش‌های مهم دوران انقلاب اسلامی است به یادم دارم که عراقی‌ها روی دیوار نوشته بودند که «ما ماندنی هستیم». وقتی شهر را فتح کردیم و آن جمله را خواندیم گفتیم که این جمله برای ما نوشته شده و به حتم هم درست است چون خرمشهر بخشی از وطن عزیز ماست.

وی به برخی از اقدامات عراقی‌ها برای از دست دادن خرمشهر اشاره کرد و افزود: اگر در عکس‌ها دیده باشید عراقی‌ها برخی از خودروها را سر و ته به شکل عمودی در خاک فرو کرده بودند؛ این برای آن بود که نیروهای چترباز ما نتوانند در آن منطقه فرود بیایند، اما به لطف خدا ما در مقابل دشمن ایستادیم و شهر را پس گرفتیم.

رزمنده دوران دفاع مقدس در باره عراقی‌هایی که در آن عملیات اسیر شدند چنین گفت: می‌گویند در عملیات بیت‌المقدس ما 19هزار اسیر گرفتیم که این برای خود داستان جالبی دارد. عراقی‌ها در آن عملیات پلی را روی رودخانه احداث کرده بودند که اگر نیاز به تقویت نیرو داشتند بتوانند از این طریق تجهیزات و نیروهای کمکی را به منطقه اعزام کنند. در  این میان خلبانان نیروی هوایی با منهدم کردن این پل راه، ارتباطی عراقی‌ها را بستند و زمانی که شهر را از دست دادند بسیاری از آن‌ها تجهیزاتشان را رها کردند و به رودخانه زدند تا بتوانند فرار کنند، اما نتوانستند و همین موضوع سبب شد تا عراقی‌ها 19هزار اسیر در خرمشهر بدهند.

جعفری به نقل خاطره‌ای از شهید حسن هداوندمیرزایی پرداخت و گفت: شهید حسن هداوندمیرزایی در ساعت 9 صبح یکی از روزهای ابتدایی جنگ برای ماموریت راهی شلمچه می‌شود که در بین راه به دست نیروهای عراقی اسیر می‌شود وی 9سال در اسارت عراقی‌ها باقی ماند که شب آزادی اسرا، او را به شکنجه‌گاه برده و به شهادت می‌رسانند. با این که وی جزو اسرای تحت نظر صلیب سرخ بود اما 12 سال پیکر وی در عراق ماند و همراه با پیکر شهید حسین لشگری به کشور انتقال پیدا کرد. وقتی نماینده بنیاد شهید برای تحویل اجساد به فرودگاه می‌رود قسم می‌خورد که وقتی مشمای روی صورت شهید هداوند را کنار زد با چهره فردی روبرو شد که یا خواب است یا نهایتاً 48 ساعت است که فوت شده و این خود از معجزه‌های آن زمان به مشار می‌رود.

محمود اکرامی‌فرد شاعر سرشناس حوزه دفاع مقدس هم با بیان این جمله که«ما عاشقیم و عاشقیم و عاشق، جرم ما این است» گفت: پیروزی در جنگ به لطف همین عاشقی‌ها بوده که نصیب ما شده است.

وی افزود: شهرهای خوزستان در آن زمان چیزی باقی نمانده و یادم می‌آید که از هویزه فقط یک بانک ملی باقی مانده بود و یک مسجد و حسینه، با این وجود رزمندگان عاشق ما توانستند این شهر را پس بگیرند و درمقابل دشمن بایستند.

این شاعر دوران دفاع مقدس با نقل خاطره‌ای از دوران جنگ گفت: ما بعد از جنگ، دانش‌آموزی داشتم که جانباز بود. او دست‌های خود را از آرنج از دست داده بود و چشم‌هایش نابینا شده بود و قسمتی از صورتش را هم از دست داده بود. اما وی تمامی دروس خود را با بهترین نمره پشت سرگذاشت؛ با این که متاهل بود و مشغوله‌های فراوان زندگی بر او حکم می‌راند.

آن روزها گمشده و راز می‌شوند/ از امتداد چشم تو آغاز می‌شوند/ فریادهای منتشر من، نگاه من/ در پرده نگاه تو آغاز می‌شوند/ با یک نگاه گرم تو این سنگ‌های سخت/ پر باز کرده و لایق پرواز می‌شوند/ اما بدون لطف تو این آسمان‌ترین درها برای بسته شدن باز می‌شوند/ این دست‌های منتشر این مردهای مرد، عباس بوده‌اند که جانباز می‌شوند

گفتند این خاک دیگر سرو و صنوبر ندارد/ اینجا زمین‌ها عقیم‌اند، اینجا دلاور ندارد/ گفتند خوب است خوب است در گوشه‌ای دفن سازیم/ این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد/ از سرخی شمعدانی تعریف کردم/ هرچند دیدم این باغ عاشق از لاله بهتر ندارد/ بر شانه‌های خیابان بردند دل‌های ما را/ بردند و بردند انگار این کوچه آخر ندارد/ یک آسمان ابر دارم در سینه از سوگ یاران/ یک شب بیاید هرکس که با من ندارد/

چشمان بارانی من خود را به سنگ محک زد/ با گریه‌های پیاپی بر زخم‌هایم نمک زد/ من چهارده قرن زخمم/  زخم کبودی که روزی نامهربان دست‌هایی بر شانه‌های فدک زد/ در آسمان سیب سرخی یک عده دیدند آن شب/ آن شب که بر چهره ما خون شهیدی شتک زد/ در خواب آرام دریا دیدیم و بسیار دیدیم/ امواج از یاد رفتند لب‌های ساحل ترک زد/ رفتند و رفتند و رفتند ماندیم و ماندیم و ماندیم/ آنقدر از نان سرودیم که حرف‌هامان کپک زد

مصطفی محدثی خراسانی هم از دیگر شاعران سرشناس دوران دفاع مقدس است که با شعری از شهدای غواص، اشعار خود چنین سروده و گفت:

از شب تیره گذشتیم/ شب بی روزن خسته/ با سپیده پر کشیدیم/ با پر و بال شکسته/ نفس سپیده بودیم/ روشنی مرامتان بود/ سکه عشق و حماسه اون روزها به نامتان بود/ دنیا اون شب یک پرنده/ دنیا اون شب چه جوون بود/ دلتون پنجره‌ای که رو به سمت آسمون بود/ شب فجر عاشقی‌ها شب غربت شما بود/ فاصله تو عرض اروند رفتن از خود به خدا بود/ دستای بسته نتونست سد پرواز شما شه/ جز خدا کسی محاله محرم راز شما شه/ حالا از اون طرف شب حالا از خونه خورشید/ دارید این پرچم رو بازم روی قله‌های می‌بینید/ اگه ما قله نشینیم اگه سربلند خاکیم/ واسه اینکه هنوزم آشنای اون پلاکیم

جهان‌آرا تبسم می‌کند در غربت تصنیف/ زمین فتحی مبین را چشم در راه است/ تمام جبهه چون آیینه در تکثیر آن لبخند/ سحرگاهانی از امید سحرگاهانی از پیوند/ هجوم آسمانی از فرشته بر سپاه دیو/ شکوه خلقت انسان حماسه می‌وزد با عطری از عرفان/ گلوله، گل، گل خون خروش روح در طوفانی کارون/ وطن کاوه، وطن آرش، وطن آماده آتش/ تنین مهر در گوش زمین پیچید/ سحر در دشت جاری شد/ خزان آواره صبحی بهاری شد/ دوباره نخل‌های سرفراز از خاک روییدند/ سحر، گل، سرو‌های سبز در سنگر/ دوباره نخل، خرمشهر، خرمشهر خرمتر

خورشید اگر به مهر تابنده شده است/ وز عطر بهار شهر آکنده شده است/ تقدیر نیامده است در لیل النهار/ ذرات تو در جهان پراکنده شده است/ از چنبر نفس رسته بودند آن‌ها/ بت‌ها را همه شکسته بودند آن‌ها/ پرواز شدند و و پر گشودند به عرش/ هرچند دست بسته بودند آن‌ها/ هرچند که سوگوار بر می‌گردد/ آشفته و بی‌قرار بر می‌گردد/ از دشت شکوفه‌های رقصان در باد/ این قافله از بهار برمی‌گردد/ کم را به رواق کرمش می‌خواند/ تا درک حماسه غمش می‌خواند/ خارج شده است از تابلو فرشچیان/ ما را به دفع از حرمش می‌خواند

حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری مشاور وزیر ارشاد در امور ایثارگران با پاس داشت سالروز سوم خرداد برگزاری این محفل شعر را موهبتی دانست که سخن از دل بر می‌آید و بر دل‌ها می‌نشیند.

وی وجود حماسه کربلا را دلیل شکل‌گیری حماسه آزادسازی خرمشهر خواند و افزود: اگر حماسه کربلا نبود حماسه خرمشهر هم رخ نمی‌داد. حماسه‌ای که همه دوست‌داران ولایت، همه مسلمانان و حتی کسانی که اعتقادی به اسلام ندارند این روز عزیز را زنده نگه داشته‌اند.

محمدعلی انصاری ادامه داد: اگر اکنون حماسه‌ای چون انتخابات یا 22 بهمن شکل می‌گیرد امتداد همان ایثار رزمندگان خرمشهر است. ما دشمنان زیادی داریم و سرنوشت جهان بدون ایران رقم نمی‌خورد؛ دلیلش هم ایثار رزمندگان دوران دفاع مقدس است.

وی به درس‌هایی آزادسازی خرمشهر اشاره کرد و افزود: در این بین باید دو نکته را بیان کنم. یکی در تجلیل از فداکاران و ایثارگران و رزمندگان است که ایثار آن‌ها رمز موفقیت هر حرکتی خواهد بود. چراکه فطرت پاک بشر که به خدا اعتقاد دارد در تجلیل از فداکاران است و باید آن را تویت کنیم.

مشاور وزیر ارشاد در امور ایثارگران گفت: دومین نکته راجب اهمیت قلم و نفوذ شعر به عنوان وسیله‌ قدرتمند انسان‌سازی است. چرا که شعر همیشه غوغا می‌کند و هیجان و شور می‌آفریند و سخن منظوم و با محتوای بلند، انسان را به حرکت در می‌آورد.

انصاری ادامه داد: شعر در همه عرصه‌های انقلاب و پس از انقلاب نقش فراوانی در پیروزی‌ها داشته و دارد و شعرا همیشه پاسداران انقلاب بوده‌اند و هستند و خواهند بود و تاثیر سروده‌های آن‌ها را می‌توان در هر برهه‌ای از تاریخ انقلاب اسلامی مشاهده کرد.

وی با ذکر خاطره‌ای از دوران جنگ به تشریح تاثیر فضا جنگ بر مردم پرداخت و افزود: در سال 63 فردی در جبهه مشغول به کار بود که به او دایی می‌گفتیم. وی به قدری در جنگ فعال بود که لحظه‌ای استراحت نمی‌کرد و برای کارهای سخت همیشه داوطلب بود. روزی از او پرسیدم که چرا اینقدر جنب و جوش دارد و به مرخصی نمی‌رود. او به من گفت «قبل از انقلاب در یکی از دستگاه‌های طاغوت مشغول به کار بودم که سبب شده بود حتی به خدا هم اعتقاد نداشته باشم. در ابتدای جنگ موشکی به خانه من اثبات کرد و دخترم فلج شد. همان اتفاق موجب شد که چشم من به روی حقایق باز شود تا به خود بی‌آییم. از آن زمان به بعد به جنگ آمدم و با خدای خود عهد کردم که شش ماه به شکل شبانه روز فعالیت کنم و بعد از این مدت به مرخصی بازگردم».

انصاری در پایان گفت: اگر ایران اینک در جهان می‌درخشد به خاطر شجاعت چنین مردانی است که حقایق را درک کرده و برای پاسداری از آن حتی از جانشان هم دریغ نمی‌کنند.

در پایان مراسم به رسم یادبود از پرویز بیگی‌حبیب‌آبادی، هادی خورشاهیان، سرهنگ مجتبی جعفری، محمود اکرامی‌فرد و محدثی خراسانی تقدیر و تجلیل به عمل آمد.

 

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۲۹۶۸۹ //
ارسال نظر