رفتارهای عجیب شوهر، زن جوان را خانه نشین کرد !
شوهرم از اول ازدواج همیشه مرا بازخواست می کرد و به من می گفت: با اون دوستت رابطه نداشته باش، مادرت چرا این حرف رو زد، چرا بابات وقتی میام خانه شما بلند نمی شه؟ پسر دایی تو چرا آن قدر به تو نگاه می کنه؟ و ...
دایم از این صحبت ها بین ما رد و بدل می شد. کم کم دیگر اجازه ادامه تحصیل هم به من نداد، بهانه کرد که چرا رشته ات فنی است، شرایط کار بیرون را نمی پذیرم، مردم تو جامعه گرگ هستند، تو نباید بیرون بروی و ...اما فقط همین نبود. همیشه گوشی مرا چک می کرد و می گفت چرا این قدر با دوستت حرف زدی؟ چرا شارژ باتری تو همیشه خالیه؟ با کی حرف می زنی؟ دیگه حق نداری گوشی دستت بگیری؟ الانم که همیشه به من می گه با کسی در ارتباط هستی! بگو با کی قرار می ذاری؟ وقتی من سر کار هستم کجا می ری؟ اگر راستش را بگویی کاری با تو ندارم، فقط راستش رو به من بگو. من همیشه به خاطر این که دوستش داشتم، کوتاه آمدم که فقط راضی باشد و دعوا پیش نیاید و بی احترامی نکند. حالا کار را به جایی رسانده که دیگر اجازه نمی دهد به منزل پدری ام که یک کوچه با ما فاصله دارد، بروم. او می گوید: خودم زمانی که کسی منزلشان نیست تو را می برم و به خانه برمی گردانم. از همه خانواده و فامیل دور و در این زندگی حبس شده ام و هیچ راه نجاتی ندارم، خسته شده ام، می خواهم جدا شوم ...