در ویلای شمال چه گذشت؟ کامران بعد از قتل و آزادی چگونه دستگیر شد؟+جزییات
قاتل بخشیده شد وقتی به تهران آمد تا با کار کردن زندگی اش را تغییر دهد وارد یک باند سرقت شد و در یک خانه ویلایی پس از فرار همدستانش در صحنه دزدی دستگیر شد
چندی قبل مرد جوان همراه همسرش بعد از یک میهمانی به خانه ویلایی شان در شمال تهران رفتند و وقتی وارد خانه شدند احساس کردند کسی داخل خانه است. صداهای آرامی از یکی از اتاق ها به گوش می رسید تا اینکه مرد جوان یک وزنه فلزی را که در کنار جاکفشی بود برداشت و آرام به سمت اتاق رفت.
وقتی در اتاق باز شد 2 مرد ناشناس داخل اتاق بودند که یکی از آنها با دیدن مرد صاحبخانه به سرعت به سمت بالکن اتاق رفت و توانست فرار کند اما دومین مرد ناشناس که تصمیم به فرار داشت با فریادهای دزد دزد مرد صاحبخانه روبرو شد و همسایه ها به کمک آمدند و مانع فرار سارق جوان شدند.
اعترافات سارق جامانده در محل سرقت
کامران در همان صحنه سرقت به ماموران گفت: با 2 تن از دوستانش نقشه سرقت را طراحی کردند و پس از شناسایی محل های سرقت یکی از متهمان در نقش زاغ زن یا همان بپا بیرون از خانه می ایستاد و رفت و آمدها را زیر نظر داشت و من همراه یکی از دیگر از همدستانم وارد خانه ها می شدیم و دست به سرقت می زدیم که در این سرقت صاحبخانه سر رسید و همدستم موفق به فرار شد و من دستگیر شدم.
بدین ترتیب با دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت تحقیقات پلیسی برای دستگیری همدستان متهم آغاز شد اما ماموران وقتی به مخفیگاه سارقان رفتند مشخص شد که آنها با اطلاع از دستگیری همدستشان دیگر به مخفیگاه شان مراجعه نکرده و فراری هستند.
قتل در دوئل عاشقانه
کامران 40 ساله که در یک ماجرای دوئل عشقی دست به قتل زده بود پس از 10 سال زندان در یک قدمی چوبه دار بخشیده شد اما با گذشت چند سال دست به تبهکاری زده و دستگیر شده است.
سابقه داری؟
بله، 10 سال به خاطر قتل در زندان بودم.
چرا دزدی کردی؟
قبل از اینکه کرونا به ایران بیاید وضعیت کار خوب نبود و بعد از کرونا شرایط سخت تر شد و چون در سوابقم نوشته شده بود قاتل، اطرافیانم نگاه خوبی به من نداشتند و از من دوری می کردند و مجبور شدم از شهرمان به تهران بیایم و چون کسی مرا در تهران نمی شناخت فکر می کردم می توانم کاری کنم.
چطور سر از دنیای تبهکاری در آوردی؟
وقتی به تهران آمدم به یک قهوه خانه رفتم و در آنجا با یک سارق سابقه دار دوست شدم و شروع به درددل کردم و گفتم دنبال کار هستم که پیشنهاد سرقت داد ابتدا قبول نکردم ولی وقتی دیدم در تهران هم به سابقه دارها کاری نمی دهند تصمیم گرفتم با آنها همراه شوم، چون سارق سابقه دار که شهرام نام دارد می گفت با سرقت طلا و وسایل با ارزش از خانه ها می توانم زندگی خوبی برای خودم فراهم کنم.
نمی ترسیدی؟
شهرام و یکی از دوستانش به نام امیر به من آموزش دزدی دادند و خیلی زود کار سرقت را یاد گرفتم و چون می خواستم پولدار شوم تا خودم را به خانواده ام ثابت کنم.
شیوه و شگردتان چه بود؟
خانه های بالاشهر را هدف قرار می دادیم و ابتدا به سراغ خانه هایی می رفتیم که چراغشان خاموش بود و سپس برای اطمینان زنگ خانه را به صدا در می آوردیم اگر کسی جواب نمی داد اطمینان پیدا می کردیم که کسی داخل خانه نیست به همین خاطر از طریق بالکن وارد خانه می شدیم و وسایل با ارزش مثل دلار و طلا را سرقت می کردیم و امیر همیشه بیرون از خانه منتظر می ایستاد تا اگر کسی می آمد با پیامک به ما اطلاع می داد تا ما قبل از حضور صاحبخانه از آنجا فرار کنیم.
پس چرا شب دستگیری به تو اطلاع ندادند؟
نمی دانم شاید به گوشی همدستم پیام داده یا پیام به دستمان نرسیده است ولی من نمی خواستم خلاف کنم و بعد از قتل توبه کرده بودم که خلافی نکنم اما نشد.
ماجرای قتل چه بود؟
10 سال قبل من عاشق یک دختر شده بودم و قصد داشتم با او ازدواج کنم و به خواستگاری اش رفتیم اما بعد از چند روز متوجه شدم یکی از بچه محل هایمان نیز دلباخته دختر مورد علاقه ام است و او نیز به خواستگاری او رفته و همین باعث شد تا با رقیب عشقی ام درگیر شوم و با چاقو دست به قتل برسانم.
به قصاص محکوم شدی؟
بله، به قصاص محکوم شدم و بعد از 10 سال زندان و کابوس هرشبم با طناب دار در حالیکه یک شب آرام را در زندان نداشتم وقتی پای چوبه دار رفتم قدرت راه رفتن نداشتم، التماس می کردم و می خواستم مرا ببخشند تا اینکه پس از 10 سال انتظار و در یک قدمی چوبه دار خانواده رقیب عشقی ام مرا بخشیدند و رضایت دادند.