//
کدخبر: ۴۰۹۵۸۱ //

ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...

روزی از طریق فضای مجازی با جوانی به نام «حسام» آشنا شدم. او قول داده بود که با من ازدواج می کند و در کنار هم خوشبخت می شویم ولی مدتی بعد ادعا کرد خانواده اش مخالف ازدواج با دختری هستند که در فضای مجازی پرسه می زند.

ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...
به گزارش فرتاک نیوز،

این دختر۱۶ساله با اشاره به اینکه پیدا کردن دوست پسر در فضای مجازی مرا به دردسر انداخت، گفت: او بعد از سوء استفاده مرا ول کرد.؛

دختر۱۶ساله ای که نگهبانان یکی از ادارات دولتی او را به اتهام و ظن به سرقت دستگیر کرده و تحویل پلیس ۱۱۰ داده بودند، درباره سرگذشت خود گفت: فرزند اول یک خانواده پنج نفره هستم و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودم دارم اما بدبختی هایمان از سه سال قبل زمانی آغاز شد که پدر و مادرم به خاطر اختلافات شدیدی که بایکدیگر داشتند از هم جدا شدند

پدرم رفتارهای بسیار بدی با مادرم داشت و مدام او را تحقیر می کرد تا جایی که مادرم به ناچار و به حالت قهر منزلمان را ترک کرد و به خانه پدرش رفت ولی پدرم نیز به دلیل غرور و لجبازی هایش برای بازگشت او به خانه هیچ تلاشی نکرد.

بیشتر بخوانید:

حاشیه جدید محمدرضا گلزار بعد از ازدواج | رابطه دنیا جهانبخت و محمدرضا گلزار افشا شد!!

بلوز و شلوار به سبک ویدا جوان! | استایل خیابانی ویدا جوان با بلوز و شلوار

افسردگی منشی متاهل از تجاوزهای پی درپی مدیر شرکت/ او 3 سال تمام مورد آزار قرار گرفت+جزییات

 

بدین ترتیب مادرم طلاقش را گرفت و مدتی بعد نیز با مرد دیگری ازدواج کرد. در این مدت پدرم که نمی توانست از سه فرزندش مراقبت کند، خواهر و برادر کوچک ترم را به مادر پیرش سپرد و مرا نزد خودش نگه داشت. حالا دیگر خانه ای برای سکونت نداشتیم و در هتل ها زندگی می کردیم و در رستوران ها غذا می خوردیم، از سوی دیگر مادربزرگم به خاطر کهولت سن توان نگهداری از مرا نداشت و ناپدری ام نیز اجازه نمی داد در کنار مادرم زندگی کنم.

در این شرایط بسیار سرخورده و غمگین بودم تا این که روزی از طریق فضای مجازی با جوانی به نام «حسام» آشنا شدم. او قول داده بود که با من ازدواج می کند و در کنار هم خوشبخت می شویم ولی مدتی بعد ادعا کرد خانواده اش مخالف ازدواج با دختری هستند که در فضای مجازی پرسه می زند و احتمال دارد هر لحظه با پسر دیگری آشنا شود و با او نیز ارتباط برقرار کند. این جملات حسام به شدت روح و روانم را به هم ریخته بود.

من به خاطر مشکلات خانوادگی همواره از کمبود عاطفه و محبت رنج می بردم و اکنون دوست نداشتم حسام نیز از من جدا شود. این بود که سعی کردم با حسام تماس بگیرم اما او که مدعی بود باید با دختری باوقار و محجبه ازدواج کند، دیگر به تلفن هایم پاسخ نمی داد.من که از این رفتارهای او به هم ریخته بودم، تصمیم گرفتم به منزلشان بروم و حضوری با حسام صحبت کنم به همین دلیل صبح زود قصد خروج از هتل را داشتم که دیدم پدرم در اتاق را قفل کرده است.

به آرامی به سمت پنجره ای رفتم که به سمت یک محوطه بزرگ باز می شد، به هر سختی بود خودم را از پنجره آویزان کردم تا از روی دیوار به بیرون از هتل بروم اما زمانی که به درون محوطه رسیدم ناگهان دو تن از نگهبانان آن جا جلوی مرا گرفتند و با این تصور که برای سرقت وارد آن مکان شده ام، مرا تحویل پلیس ۱۱۰ دادند، در حالی که من اطلاع نداشتم آن محوطه بزرگ بخشی از یک اداره دولتی است و…

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۰۹۵۸۱ //
ارسال نظر