رنج های بی پایان زن مطلقه در چنگال مردان شیطان صفت
به خاطر این که جا و مکانی نداشتم در یکی از پارک های مشهد سرگردان بودم که مردی به بهانه در اختیار قراردادن مکانی برای خواب، مرا سوار خودرو کرد و به بیابان های اطراف برد و سپس اموالم را سرقت کرد …
زن 39 ساله که مدعی بود فریب مردی شیطان صفت را خورده است، درباره سرنوشت رقت انگیز خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد گفت:پاییز سال 87 بود که به همراه مادرم سوار خودروی شخصی مسافربر شدیم. در بین راه، راننده که مدام از آینه جلو به من نگاه می کرد ناگهان روی ترمز کوبید و مرا از مادرم خواستگاری کرد. من هم که آن زمان جوانی خام و بی تجربه بودم با این رفتار راننده بلافاصله عاشق شدم و به طورپنهانی باآن جوان راننده ارتباط برقرارکردم و سپس باهم ازدواج کردیم ولی خیلی زود متوجه شدم که «حامد» دست بزن دارد و با هربهانه کوچکی مرا کتک می زد. با وجود این چاره ای جز سوختن و ساختن نداشتم چرا که وضعیت اقتصادی خانواده ام بسیار ضعیف بود و نمی توانستم دوباره به خانه پدرم بازگردم. این درحالی بود که «حامد» شب ها نیز دیر به خانه می آمد و درگیر مواد افیونی شده بود.
حالا دیگر نه تنها هیچ گونه عشق و محبتی بین ما وجود نداشت بلکه او نمی توانست مخارج زندگی را هم تامین کند. دراین شرایط پسرم نیز به دنیا آمد و من برای هزینه های پزشکی و مخارج روزانه دچار مشکل شده بودم. به همین دلیل دیگر چاره ای جز طلاق برایم باقی نماند و مجبور شدم پسرم را به پدرش بسپارم و از او جدا شوم. از سوی دیگر وقتی به خانه پدرم رفتم هیچ حامی مالی نداشتم، این بود که به یکی از شرکت های خدماتی و نظافتی مراجعه کردم و آن ها مرا برای نگهداری از یک زن کهن سال معرفی کردند ولی در همین روزها مادرم به دلیل ابتلا به بیماری کرونا جان سپرد و یک سال بعد هم پدرم را به دلیل کهولت سن از دست دادم.
خلاصه در شرایط اسفباری قرارگرفته بودم که پسر بزرگ پیرزن پیشنهاد کرد در خانه آن ها سکونت داشته باشم و به طور شبانه روزی از مادرش پرستاری کنم. من هم خیلی زود پیشنهادش را پذیرفتم ولی او چند روز بعد از من خواست تا برای آن که در منزل آن ها راحت باشم، به عقد موقت او دربیایم. با آن که «یعقوب» خودش همسر و فرزند داشت ولی به ناچار پذیرفتم تا سرپناهی برای خودم داشته باشم اما 3 ماه بعد از این ماجرا ،پیرزن فوت کرد و فرزندانش نیز منزل ارثیه ای را فروختند. درا ین وضعیت من دست به دامان یعقوب شدم و از او خواستم تا خانه ای برای من اجاره کند تا باهم زندگی کنیم. اما او مرا به همراه لوازم شخصی ام از خانه بیرون انداخت و مدعی شد که مدت زمان عقد موقت به پایان رسیده است و دیگر هیچ تعهدی به من ندارد! حالا دیگر تنهاتر از همیشه بودم و جا و مکانی هم برای زندگی نداشتم این بود که به یکی از پارک های مشهد رفتم تا شب را در آن جا سپری کنم.
در همین حال مردی به من نزدیک شد و ادعا کرد مکانی برای اقامت شبانه من دارد من هم به خاطر نادانی و غفلت، پیشنهادش را پذیرفتم و سوار خودرواش شدم تا به خانه او بروم ولی آن مرد راننده مرا از یک جاده خاکی به بیابان های حاشیه شهر برد و قصد تعرض به مرا داشت که تصمیم گرفتم فرارکنم ولی او خودرو را خاموش کرد و با گرفتن کیف و لوازم شخصی ام، مرا در تاریکی شب در بیابان ها رها کرد و گریخت.
من هم نتوانستم به خاطر تاریکی هوا شماره پلاک خودرو را یادداشت کنم. مدتی درکنار جاده سرگردان بودم تا این که خودرویی از راه رسید و آن خانواده مرا سوار کردند و به شهر آوردند. اکنون نیز به کلانتری آمده ام تا از آن مرد شیطان صفت شکایت کنم اما ای کاش…
با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد)تحقیقات پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی