۲۰ سال اختلاف سنی و رنج بیپایان؛ زنی که قربانی سنت غلط طلاق شده!
بیش از 13 سال با همه سختی ها و بدبختی های زندگی مشترک ساختم و دم برنیاوردم. همسرم که مردی پولدار است اکنون اجازه نمی دهد دخترم را در مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام کنم درحالی که برای فرزندان هوویم خیلی خرج می کند. وقتی تقاضای طلاق دادم، مدعی شد که …
زن 31 ساله که به اتهام توهین و تهدید به ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی قاسم آباد مشهد گفت:18ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با جوانی ازدواج کردم که عشق خیابانی اش چشمانم را کور کرده بود.
خلاصه آن زمان آسمان و زمین را به هم دوختم تا کسی مانع ازدواج من و «سجاد» نشود ولی در همان دوران نامزدی متوجه شدم که همسرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و حالا آینده خودم را در تباهی می دیدم و به اشتباه خود پی بردم ولی دیگر دیر شده بود و سرنوشتم را به سیاهی و نابودهی گره زده بودم. خلاصه طلاق را به ادامه زندگی مشترک ترجیح دادم و در 19 سالگی از«سجاد» جدا شدم و به خانه پدرم بازگشتم اما پدرم نیز بر سر مادرم هوو آورده بود و زندگی سختی داشت. در این شرایط و به اجبار پدرم با مرد دیگری ازدواج کردم که 20 سال از من بزرگتر بود و همسر و فرزند داشت. این گونه ازدواج ها هنوز هم در بسیاری از مناطق کشور وجود دارد و دختری که به هر دلایلی طلاق می گیرد باید با مردی مسن یا متاهل ازدواج کند! در این شرایط پدرم همواره تاکید می کرد که با لباس سفید به خانه شوهر می روی و با کفن از آن جا خارج می شوی! به همین خاطر من بسیاری از تلخکامی ها را تحمل می کردم تا فرزندم به سرنوشت من دچار نشود. «یحیی» چند سال بعد از ازدواج، خیلی به من کممحلی می کرد و گاهی حدود یک هفته به منزل من نمی آمد. دخترم مدام سراغ پدرش را می گرفت و من هم با این جمله که «سرکار است» او را سرکار می گذاشتم!
در عین حال او با آن که معتاد بود اما برای فرزندان هوویم ولخرجی می کرد و من هم ناراحت نبودم چراکه باید هزینه های همسر اولش را هم می پرداخت اما مشکل اصلی ما از حدود 3 سال قبل آغاز شد که «یحیی» اداعا می کرد پول ندارد و به من نفقه کمتری میداد در حالی که به چشم خودم می دیدم چگونه برای فرزندان دیگرش هزینه می کند. کار به جایی رسید که به ناچار تقاضای طلاق دادم اما او مدعی شد باید همه اموالم مانند خودرو، خانه و سند ملکی محل کارش را به او بازگردانم و مثل روزی که به خانه او قدم گذاشتم به خانه پدرم بازگردم! من هم گفتم اگر تو جوانی ام را به من بازگرداندی، من هم اموال را به تو پس می دهم! در همین گیر و دار بود که برای گرفتن مدارک ثبت نام دخترم در مدرسه غیرانتفاعی به محل کارش رفتم. او وقتی در گاو صندوق را گشود ناگهان با بسته های دلار و چک پول زیادی روبهرو شدم که داخل گاو صندوق بود اما شوهرم ادعا می کرد پولی برای ثبت نام دخترم در مدرسه غیرانتفاعی ندارد! به همین خاطر با یکدیگر درگیر شدیم و او در حالی که به من توهین می کرد با میله آهنی به سرم کوبید به طوری که نزدیک بود از پلههای ساختمان سقوط کنم!
با آن که من حتی با اعتیاد همسرم کنار آمدم و روزهای تلخی را گذراندم اما اکنون او، هوویم را به من ترجیح می دهد و این گونه برخورد می کند. ای کاش…
بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات مشاوره ای درباره مخمصه هووها با دستور سرهنگ محمدبزی(رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی