برای دزدی رفته بودیم که مصطفی و سعید دختر جوان را در اتاق آزار و اذیت کردند!
هر ۴ نفر یکسال پیش در گروهی تلگرامی باهم آشنا شدند و حالا دو نفرشان به جرم ورود به عنف و تجاوز به دختری حدوداً ۲۵ ساله دستگیر شده اند و ۲ نفر دیگر تحت تعقیب؛ می گویند رئیس باند فقط آدرس خانه های فساد را به آنها می داده و ...
دستِ راستِ «درشته» زنجیر شده به دست چپِ «ریزه تره»؛ از پشت که نگاهشان کنی، درست مثل فیل فنجان؛ یکی ریزه و آن دیگری زمخت و هیکلی؛ جثه کوچکتره علی رغم ریزهتر بودنش، بیشتر شبیه ورزشکارهاست؛ شاید کشتی گیر، بدنساز، یا چیزی شبیه آن؛ به هر حال ورزیده است و خط عضلاتش از پشت پارچه ضخیم لباس آبی نفتی بازداشتیهای پلیس آگاهی هم پیدا است؛ خلاصه هرچقدر که او ورزیده است، هیکل همدستش چاق است و فربه؛ نه قد و قامتشان به هم رفته نه خلق و خویشان؛ «درشت تره» آرام است و بی سر و صدا و «ریزه تره» سر زبان دار... بر خلاف سایر باندهای تبهکارانه، حتی بچه محل هم نیستند؛ یکی بچه قلعه حسن خان است و دیگری بچه یکی از شهرستانهای حاشیه تهران؛ می گویند باب آشناییشان از یک سال پیش باز شده، آن هم در یک گروه تلگرامی... هر دو، عضو باند چهار نفره ای هستند که با زور وارد منازل خاصی می شدند و پس از تهدید زنان و ساکنان منازل، طلا و پول نقدشان را به سرقت می بردند و البته در آخرین سرقتشان، رئیس باند و همدست دیگرشان که هر دو متواری اند، به یک دختر 24 - 25 ساله تجاوز کرده اند...
برای چی اینجایید؟
به جرم سرقت به عنف و زورگیری از ساکنان چند منزل مسکونی.
چند مورد ورود به عنف داشتید؟
من 15 مورد و این 3 مورد. (این را به درشت تره می گوید و سرش را پایین می اندازد)
چند سالتونه؟
من (ریزه تره) متولد 63 و این 64؛ (این را به درشت تره می گوید که دستبند دور دستش حسابی کلافه اش کرده و سعی می کند با تکان های دست همدستش خودش را نزدیک او نگه دارد تا کمتر رد دستبند روی دستش جا بیاندازد)
کدامتان آمار منازل را می گرفتید؟ یعنی منازلی که بهشون حمله ور می شدید از کجا شناسایی می کردید و از کجا متوجه می شدید که مردی داخل منزل نیست؟
آمار جاها را مصطفی (رئیس باند) در می آورد و تلفن می زد و آدرس ها را به ما می داد. البته اینجور نبود که حتما مردی داخل خانه نباشد؛ اگر مردی هم بود ما داخل می شدیم و کارمان را می کردیم؛ اما راستش مصطفی بیشتر منازل خاصی را شناسایی می کرد.
یعنی خانه هایی که می دانست داخلشان پول و طلا هست؟
نه. بیشتر خانه های فساد بود؛ البته یک بار هم آدرس جایی را داد که صاحبش «خال» می زدند.
خال؟!
آره فروردین ماه بود که رفتیم سراغشان؛ تتو کار بودند. زنه برای زنها تتو می کرد و مرده برای مردها.
خب شگرد کارتون به چه شکل بود؟
اون (مصطفی) هماهنگ می کرد و ما فردای آن روز، می رفتیم داخل خانه و هرکسی داخل خانه بود را خفت می کردیم، دست و پای همه را می بستیم و پول و طلاهاشون را می گرفتیم و می زدیم بیرون. البته این بیشتر زاغ زن بود و فقط یک بار داخل خانه آمد.
اسلحه گرم هم داشتید؟
نه هیچ وقت؛ فقط چاقو داشتیم.
صورت خودتان را می پوشاندید؟
نه ولی به محض اینکه وارد می شدیم همه را به خط می کردیم و رو به دیوار می شدند تا صورت های ما را نبینند.
خب پس چه طور شناسایی شدید؟
من قبل از رفتن سراغ اون تتوکارها با موبایلم باهاشون تماس گرفتم و از طریق تلگرام روی گوشی شناسایی شدیم.
اموال دزدی را چه کار می کردید؟ اصلاً چقدر درآمد داشتید؟
توی شیطون بازار می فروختیم ولی چیز خاصی هم گیرمان نیامد... مثلاً هر سری که می رفتیم کلاً یک تومان دو تومان در می آمد.
درشت تره وسط حرفش می پرد و می گوید بخدا از همه کارایی که با اینا کردم یک میلیون تومان هم گیرم نیامد.
پس تجاوز به عنف چی؟
بخدا ما تجاوز نکردیم؛ مصطفی و سعید تجاوز کردن و ما دخالتی نداشتیم.
توضیح بده دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟
توی یکی از سرقت ها ما همه را خفت کرده بودیم و مشغول جمع کردن وسائل بودیم که مصطفی و سعید رفتن سر وقته دختره ... ولی ما هیچ دخالتی نداشتیم.
چند سالش بود؟ (دختر)
حدود 24 - 25 سالش می شد.
سابقه هم داری؟
دو تا.
چی؟
آدم ربایی
پس زندان هم بودی؟
آره. 11 سال.
بعد از 11 سال دوباره خلاف را شروع کردی؟
خب کار نبود؛ خیلی دنبال کار گشتم ولی چند ماه بی کار بودم؛ خلاصه خیلی تحت فشار بودم و مجبور شدم دوباره خلاف کنم.
اعتیاد دارید؟
(هر دو با اشاره سر می گویند نه)
- ازدواج کردید؟
نه.
از باندتان بگو؛ چند وقت بود این باند را تشکیل داده بودید؟
یکسالی بود که این باند تشکیل شده بود ولی من رئیس نبودم؛ رئیس، مصطفی بود؛ اون همه آمارها را در می آورد.
مصطفی چند سالش بود؟ سابقه داره؟
حدود 26 - 27 سالش بود؛ آره سابقه دار بود.
خب شما که نه بچه محل هستید نه اشتراک خاصی باهم داشتید، چه طوری باهم آشنا شدید؟
توی تلگرام.
تلگرام؟
آره اول توی یک گروه تلگرامی با هم بودیم؛ چند باری با همدیگه بیرون رفتیم و یواش یواش باهم آشنا شدیم.
این را می گوید و سرش را پایین می اندازد؛ می گوید سنی ازش گذشته و حسابی پشیمان است؛ خلاصه کلامش هم همان ندامت همیشگی است و رفقای ناباب تکراری...