//
کدخبر: ۴۶۲۵۱۵ //

حکایتی از ابن سینا و شاگرد تیزهوشش

داستان کودکی که با ابتکار خود، ابن سینا را شگفت‌زده کرد.

حکایتی از ابن سینا و شاگرد تیزهوشش

روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت:ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت:آتش بر کف دستم بگذار.

ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد:نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت.

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۶۲۵۱۵ //
ارسال نظر