//
کدخبر: ۴۶۳۰۴۵ //

آواز تلخ جغد:حکایتی درمورد دل نبستن در دنیای گذرا

حکایتی آموزنده از دل کندن و رها شدن از تعلقات دنیوی

آواز تلخ جغد:حکایتی درمورد دل نبستن در دنیای گذرا

جغدی روی کنگره‌های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می‌کرد. رفتن و رد پای آن را و آدم‌هایی را می‌دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می‌بندند. جغد اما می‌دانست که سنگ‌ها ترک می‌خورند، ستون‌ها فرو می‌ریزند، درها می‌شکنند و دیوارها خراب می‌شوند. او بارها و بارها تاج‌های شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابه‌لای خاکروبه‌های قصر دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا وناپایداری‌اش می‌خواند؛ و فکر می‌کرد شاید پرده‌های ضخیم دل آدم‌ها، با ا ین آواز کمی بلرزد. روزی کبوتری از آن حوالی رد می‌شد، آواز جغد را که شنید، گفت: ” بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدم‌ها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان می‌کنی. دوستت ندارند. می‌گویند بدبینی و بدشگون و جز خبر بد چیزی نداری ” .

قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد.

آن وقت خدا به جغد گفت: ” آواز‌‌خوان کنگره‌های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است ” .

جغد گفت: ” خدایا ! آدم‌هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند ” .

خدا گفت: ” آوازهای تو بوی دل کندن می‌دهد و آدم‌ها عاشق دل بستن‌اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه‌ای! و آن که می‌بیند و می‌اندیشد، به هیچ چیز دل نمی‌بندد؛ دل نبستن سخت‌ترین و قشنگ‌ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت، تلخ ” .

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره‌های دنیا می‌خواند

و آن کس که می‌فهمد، می‌داند آواز او پیغام خداست که می‌گوید : آن چه نپاید، دلبستگی را نشاید !

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۶۳۰۴۵ //
ارسال نظر