حکایت شیخ و لطیفه تکراری؛ داستانی کوتاه با پیامی عمیق درباره زندگی
در این حکایت، شیخ دانایی با بیان لطیفهای آموزنده، به مخاطبان خود میآموزد که چگونه از گذشته عبور کنند و به آینده نگاه کنند.
شیخ دانایی برای جمعی سخن می گفت و پند می داد.
در بین پندها لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا این که دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید!