//
کدخبر: ۴۷۱۷۴۱ //

دزدی درویش: حکایتی از عدالت و شفاعت

حکایت حاضر، نمونه‌ای بارز از داستان‌های کوتاه و آموزنده‌ی سعدی است

دزدی درویش: حکایتی از عدالت و شفاعت

درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمی از خانه یاری بدزدید.

حاکم فرمود که دستش ببُرند.

صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل کردم.

گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نتوان گذاشت.

گفت: آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید، و الفقیرُ لا یَمْلِکُ : هر چه درویشان راست وقف محتاجان است.

حاکم دست از او بداشت پس ملامت کردن گرفت که:

دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری؟!

گفت: ای خداوند! نشنیده‌ای که گفته اند: خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب.

چون فرومانی به سختی تن به عجز اندر مده****دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین


حکایت به زبان ساده تر:

برای یکی از درویشان مشکل مالی پیش آمد . از خانه دوستش گلیمی را دزدید ! حاکم شرع دستور داد :" دست او را (دزد) را ببرند ." صاحب گلیم گفت :" من او را حلال کردم و از حقم می گذرم! " حاکم شرع گفت :" حتی با شفاعت و گذشت صاحب گلیم از حق خود باید دست دزد بریده شود ! صاحب گلیم گفت :" درست می گویی ، اما اگر کسی مال وقف شده ای را بدزدد ، حد شرعی برای جرم او قطع کردن دستش نیست ! من درویش هستم و تمام دارایی هایم وقف نیازمندان و افراد محتاج است ! حاکم شرع دستور رهایی دزد را داد و درویش را برای دزدی سرزنش کرد ! به دزد گفت :" در این شهر بزرگ این همه خانه وجود دارد ، چرا از خانه این دوست بینوای خود دزدی کردی ؟! " دزد گفت:" ای قاضی می گویند : خانه ی دوستت خود را خالی کن اما دست نیاز جلو دشمن دراز مکن ! در دچار سختی و مشکل شدی ، در برابر دشمن اظهار ناتوانی مکن .

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۷۱۷۴۱ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد