هوشمندی یا حیلهگری؟ حکایت شتر یک درهمی و گربه صد درهمی!
حکایت مردی که برای رهایی از سوگندش، ترفندی جالب به کار بست.
شخصی شتری، گم کرد. سوگند خورد که اگر شتر را پیدا کند، آن را به یک درهم بفروشد. چون شتر را یافت از سوگند خود پشیمان شد.
برای آنکه سوگند خود را نشکند؛ گربه ای در گردن شتر آویخت و بانگ زد:« که چه کسی می خرد؟ شتری را به یک درهم و گربه ای را به صد درهم؟ اما هر دو را با هم میفروشم».
شخصی آنجا بود، گفت: « این شتر ارزان بود؛ اگر این قلاده را در گردن نداشت».