//
کدخبر: ۴۷۹۰۴۷ //

حکایت جالب مهمان ناخوانده و میزبان آماده

دوستی در نیمه‌شب به خانه دوستش می‌رود و او را صدا می‌زند. صاحبخانه با شنیدن صدای دوستش، با شمشیر ، کیسه‌ای زر و کنیزی زیبا به استقبالش می‌رود.

حکایت جالب مهمان ناخوانده و میزبان آماده
به گزارش فرتاک نیوز،

گویند شبی دیر وقت، مردی ناگهان به خانه دوستش رفت و او را صدا زد. دوستش که صدای او را شنید و شناخت، بلافاصله شمشیر بر کمر زد، کیسه‌ای پر از طلا در دست گرفت و با کنیز زیبارویی، در را به روی او گشود و با گرمی از او استقبال کرد.

دوستش که از این استقبال غیرمنتظره تعجب کرده بود، پرسید: «این طلا، شمشیر و این کنیز زیبا برای چیست؟»

دوستش جواب داد: «وقتی صدای تو را شنیدم، به این فکر افتادم که تو بی دلیل و بی موقع به اینجا نیامده‌ای. به نظرم سه احتمال وجود داشت:

یا اینکه دشمنی با تو آغاز شده و به حمایت من نیاز داری.

یا اینکه فقر و تنگدستی به سراغت آمده و به کمک مالی من نیاز داری.

یا اینکه دلتنگی و تنهایی بر تو چیره شده و به رفاقت و همدمی نیاز داری.

من هم برای هر یک از این احتمالات آماده شده بودم تا هر کدام که بود، بتوانم به تو کمک کنم.»

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۷۹۰۴۷ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد