گربه و تبر: حکایتی از از یک ترس بیمورد
این حکایت کوتاه، نگاهی طنزآمیز به ترسهای بیمورد و وسواسهای فکری دارد.
این حکایت کوتاه، نگاهی طنزآمیز به ترسهای بیمورد و وسواسهای فکری دارد.
شخصی تبر داشت و هر شب آن را در اتاق میگذاشت و قفل میکرد.
همسرش از او پرسید: "چرا قفل میکنی؟
" گفت: "میترسم گربه آن را ببرد.
" زن گفت: "چطور ممکن است گربه تبر را ببرد؟
" مرد پاسخ داد: "ای نادان، گربه شب پره را که به هیچ نمیارزد میبرد، پس چطور تبری را که به قیمت بالا خریدهام نبرد؟"