حکایت راز خواب مادر و حقیقت دل فرزند یتیم
داستان زنی که خدمت به همسر مرحومش را در اطعام فقرا میدید، اما حقیقتی را که در خواب برایش آشکار شد، مسیر نیکوکاریاش را تغییر داد.
زنی شوهرش مُرد. برای اینکه خدمتی به شوهر کرده باشد، شبهای جمعه غذایی تدارک می کرد و به وسیله فرزند یتیم خود به خانه فقرا می فرستاد.
طفل بیچاره با اینکه گرسنه بود ، غذا را از مادر می گرفت و به فقرا می رساند و خود با شکم گرسنه به خانه بر می گشت و می خوابید.
تا اینکه شبی کاسه صبرش لبریز شد و در راه غذا را خودش خورد و با شکم سیر به خانه برگشت و آسوده خوابید.
آن شب زن شوهر خود را در خواب دید که به او می گفت:
تنها غذای امشب به من رسید .
زن از خواب بیدار شد و با کمال شگفتی از فرزندش پرسید شبهای جمعه گذشته و دیشب غذا را کجا می بردی و به کی می دادی ؟
من دیشب پدرت را خواب دیدم که می گفت تنها غذای دیشب به او رسیده است.
طفل راستش را گفت که، شب های جمعه غذا را به خانه فقرا می بردم ولی دیشب چون زیاد گرسنه بودم ، خودم خوردم و آسوده خوابیدم .
زن دانست بهترین خدمت به شوهر این است که یتیم او را سیر نگهدارد.
از اینجاست که در حدیث است که، صدقه صحیح نیست در حالی که خویشاوندان خودت محتاج و نیازمند باشند