//
کدخبر: ۱۰۹۳۶۰ //

بغض دهه هشتادی‌ها شکست

بغض دهه هشتادی‌ها شکست

بعضا جوان‌های کم سن و سالی بودند اما آرمان‌های بسیار بزرگی داشتند، می‌خواستند ایران برای همه ایرانی‌های باشد و اصولاً جامعه طبقاتی را بر نمی‌تابیدند؛ با این هدف واحد و یک وجه اشتراک دیگر؛ همه آن‌ها در همان دورانی که حالا علیه‌ش به پا خاسته بودند، متولد و بزرگ شده بودند و آن زمان افراد مشخصی با سمت‌های واضح، مسئولیت تهیه امکانات مورد نیاز جوانان جامعه بر دوششان بود؛ درست مثل حالا.

نسل‌ها آمدند و رفتند؛ دهه پنجاهی‌ها در دفترهای خاطرات‌شان برچسب شهدا را می‌چسباندند و در کنارش در دستگاه‌های ویدئوشان یواشکی فیلم فارسی می‌دیدند و شهرام و شهبال و ابی و داریوش(خواننده‌هایی که همزمان با انقلاب از ایران کوچ کردند) گوش می‌کردند.

دهه شصتی‌ها وسط یک دوراهی عظیم ارزشی گرفتار شدند؛ اکثراً جوان‌های خجالتی با شرایط نامناسب اقتصادی ماحصل جنگ تحمیلی، بودند؛ خیلی‌هاشان هنوز ازدواج نکرده‌اند؛ آن‌ها عده زیادی از دور و بری‌هایشان را برای شما نام می‌برند که در ادوار متفاوت، چندین بار تیپ ظاهری شان را عوض کرده‌اند؛ از چادر به مانتو؛ از بی‌حجاب به باحجاب و از ریش و سبیل و یقه بسته به شش تیغه و برعکس و البته در تمام این دهه، همچنان ابی و داریوش و سیاوش قمیشی هم می‌خواندند.

اما دهه هفتادی‌ها، دیگر قید و بندی‌های دهه شصتی‌ها را نداشتند؛ آن‌ها خجالت را کنار گذاشته بودند و در عین آشنایی با انواع تحریم‌های اقتصادی و تنگناهای مالی متنوع، بعضاً خیلی زودتر از دهه شصتی‌های فامیل ازدواج کردند و در عضویت در شبکه‌های اجتماعی و استفاده از فضاهای مجازی و اینترنت از ته مانده‌ی دهه قبل از خود، پیشی گرفتند.

حالا چهل سال از انقلاب می‌گذرد و دراوج تحریم‌های اقتصادی، کشورمان علاوه بر این که بیشترین کاربران تلگرام را دارد، در استفاده از اینستاگرام هم جزو اولین کشورهای دنیاست؛ این‌ها شبکه‌های مجازی هستند که همه دنیا از آن استفاده می‌کنند اما در کشور ما با این که یکی در میان فیلتر می‌شوند، بیشترین استفاده کننده‌ها را دارند تا جوان‌ها علایق و مهارت‌هایشان را در آن ها به اشتراک بگذارند.

مائده متولد ۱۳۸۰ است؛ آغاز یک دهه جدید؛ گوشی موبایلش را روبرویش کاشته و در اتاقش می‌رقصد و می‌خندد و با یک موزیک وطنی(که در چند سال اخیر زیاد شد)، هم‌خوانی می‌کند. دنبال کننده‌هایش زیادند اما وقتی بیشتر و بیشتر می‌شوند و تقریباً همه مردم شهر او را می‌شناسند که  روبروی دوربین شبکه اول سیما در برنامه‌ای مجهول‌الهویه نشسته و با بعض و گریه می‌گوید «من واقعاً هیچ وقت چیز بدی در اینستاگرامم منتشر نکردم» و حسی که از این بغض و این صفحه سیاه تلویزیون و صدای جوان و پرانرژی اما غمگین، بر سر چند نسل خراب می‌شود این است که «خب اگر کسی دیگر این مسئولیت را برعهده داشته و این جوان‌ها محصول و دست پرورده یک کشور دیگرند، در همان صدا و سیما اعلام شود که همه بدانند!»

جوانانی که هر کدام نماینده یک دوره از تاریخ اجتماع‌اند، آمده‌اند اما نرفته‌اند؛ به دور و برتان نگاهی اگر بیاندازید آن‌ها را می‌بینید که یک گوشه ایستاده‌اند و شاید منتظر یک شادی کوچک بی‌دردسراند؛ آن‌ها در یک جامعه انقلابی متولد و بزرگ شده‌اند و در تمام این مدت همان کسانی مسئولیتشان را بر عهده داشته و تربیت‌شان کرده‌اند که حالا برای یک رقصیدن دعوای‌شان می‌کنند.

صفحه اینستاگرامتان را اگر باز کنید، این محتوای واحد منتها با فرم‌های متفاوت از سوی اشخاص گوناگون، در صفحات مجازی می‌چرخد:«چرا عاملان ایجاد جامعه طبقاتی و تشدید کننده‌های شرایط بد اقتصادی را نمی‌آورید تا در تلویزیون به گناهشان اعتراف کنند؟» بچه‌های دهه نود حداکثر هفت ساله‌اند و هیچ  معلوم نیست که آن‌ها هم اگر در صفحات مجازی شان برقصند، صدا و سیما بازخواستشان می‌کند؟ معلوم هم نیست که آن‌ها هم شهرام و شهبال و ابی گوش کنند یا نه؟

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۱۰۹۳۶۰ //
ارسال نظر